پیرامون نامگذاری «روز لُر» و آشفتگی در این مورد

در پی فراخوان نشریه اینترنتی  لور در مورد نامگذاری روزی برای بزرگداشت  قوم «لـُر» و بدنبال آن  نوشتاری در همین رابطه در سایت ستین لر از  عباس کدخدا دوست و همشهری کنونی ام، خواستم تا فرصت را غنیمت شمرده و سخنی در این زمینه داشته باشم.  من یک بختیاری هستم که نیمی از عمرم را در کنار بختیاریها و نه در میان آنها گذرانده (چرا که من نسل دومی هستم که جذب زندگی شهری و صنعتی در استان خوزستان شدم) و نیمی دیگر را در غرب و در بطن روابط فرا قومیتی- فراملیتی و به روایتی جهان شمولی. به همین دلیل معتقدم که قبل از هرچیز باید با نگاهی بیطرفانه (نه بی تفاوتانه!) به ایران و ایرانی در چهار چوب کشوری یکپارچه پرداخت. ایرانی آزاد و دمکراتیک، عاری از قوم و قوم گرایی، برتری نژادی و یا بزرگ نمایی ملی .

در ابتدا سعی خواهم کرد که گریزی بسیار کوتاه و کلی به تاریخ نه چندان دور کشورمان بزنیم تا با یادآوری انبوه حوادث تلخ که بر سرنوشت تمام اقوام ایرانی که قوم لر نیز(در این مقاله هرکجا که نام از قوم لر میبرم منظورم هم لر بختیاری و هم لر لرستانی ست) از آنها جدا نمی باشد، پرسشی را مطرح کنم که اصولا در کارزار جنگهای قبیله ای، برده داری، مناسبات فئودالی و مقاومتهایی مردمی همچون «نهضت جنگل» در شمال و یا قیام «شیخ خیابانی» در تبریز، ما لرها در کجای پروسه وحدت ملی قرار داشته ایم و بعد میپردازم به مقاله دوستم عباس کدخدا که انتخاب روزی بنام روز لر را عنوان کرده است و در آخر نیز «چه باید کردی» را پیش بکشم و اینکه  ما بعنوان شهروند(و نه لر یا هر قوم دیگر) در قبال سرنوشت حساس کشورمان در این پیچ ناجور تاریخ چه باید بکنیم تا شاید پرتو کمرنگی باشد بر نقش ملی، میهنی هر کدام از ما و نه نقش قومی- نژادی مان.

گریزی بر تاریخ معاصر ایران

پروفسور میخائیل سرگی یویچ ایوانف ایرانشناس روس و دکتر علوم تاریخ و همچنین مسئول کرسی تاریخ خاورمیانه در داشنگاه دولتی مسکو در کتاب «تاریخ نوین ایران» می نویسد:

دولت هخامنشی از قرن چهارم تا ششم قبل از میلاد برده داری میکرد. از قرن سوم الی هفتم بعد از میلاد هم پادشاهان ساسانی حکومت داشتند که در اثر جنگ با اعراب(1) و مغولها(2) و سلجوقیان سرانجام کشور بدست این بیگانگان فتح شد و هم اعراب و هم مغولها به نوبت بر ما سرزمین ایران حکومت کردند.

در اوایل قرن شانزدهم و تا اوایل قرن هیجدهم، سلسله صفوی حکومت کرد که این حکومت فئودالی بر اثر لشکر کشی ها و یورش های خانهای افغان سقوط کرد و نادر شاه افشار(1747-1736) به قدرت رسید.

سراسر تاریخ ایران در نیمه دوم قرن هفدهم بغیر از دوره نسبتا کوتاه زمامداری کریمخان زند (1776-1760) پر از جنگها و زد و خوردهای داخلی بود و از اواخر قرن هفدهم این جنگها و لشکر کشی های مداوم ( در پانویس های 1 و2 اثرات تخریبی این نسل کشی ها را کم و بیش خواهید خواند) و همچنین زد و خوردهای داخلی فئودالی و بهره کشی های ظالمانه همیشه گریبانگیر اکثریت مردم ایران بوده که در این میان مخصوصا لرها به علت تبار و پیشینه قومیتی، طایفه ای و کشاورزی، بسیار ضربه خورده اند.

سید محمدعلی جمالزاده در کتاب «گنج شایگان» در رابطه با اوضاع اقتصادی ایران می نویسد:  از جمعیت 9 الی 10 میلیونی ایران در اوایل قرن بیستم، نصف آن را ساکنان دهات و دهقانان تشکیل میدادند، یک چهارم آن ایلات چادر نشین و دامپرور ( کرد، لر، قشقائی، ترکمن، عرب، بلوچ و غیره) بودند و یک پنجم کل جمعیت ایران که مصرف کننده فرآورده های کشاورزی بودند در شهرها سکونت داشتند. بدین ترتیب سه چهارم جمعیت ایران آن زمان، کشاورز و دامپرور بودند. در سال 1905 که مردم قوچان در اثر خشکسالی نتوانستند مالیات گندم آن سال را که برابر با 12 من تبریز بود، بپردازند، حاکم قوچان بجای این مالیات 300 دختر قوچانی را به جای گندم گرفت وبه خانهای ترکمن فروخت! (کتاب بیداری ایرانیان نوشته ناظم الاسلام کرمانی، جلد دوم صفحه 198). ناظم الاسلام وضع دهقانان که اجداد ما باشند را چنین توصیف کرده است « اکثرا گرسنه و مریض ولاغر بودند و فقط پوستی بر استخوان آنها باقی مانده بود. آنها قبل از دوران پیری می مردند. فقر و فلاکت در دهات، دهقانان را مجبور به چریدن در علفزارها و تغذیه از گیاهان وحشی کرده بود. در جنوب وجنوب شرقی با خوردن ملخ های نمک زده و آفتاب خورده همراه با آرد هسته خرما چندین ماه را سپری میکردند. طاعون سراسر کشور را گرفته بود.»

کسروی هم در صفحه 281 جلد اول تاریخ مشروطه می نویسد: « در اوایل قرن بیستم دولت سه میلیون کسری بودجه داشت و در مقابل 7 تا 8 میلیون درآمد. درآمد دولت عبارت بود از دریافت مالیات از زمینها، دامها، بازرگانی و وصول عوارض گمرکی که بوسیله مامورین با قلدری تمام صورت می گرفت. اما این پولها اغلب به مصرف دربار حکام و قشون شاه میرسید. در این میان مراجع روحانی نیز با تصاحب املاک موقوفه در واقع قشر خاصی از زمین داران فئودال را تشکیل میدادند.

در اواخر قرن نوزدهم بعضی از اصلاحات حقوقی و مدنی بوسیله ناصرالدین شاه صورت گرفت از جمله دربار اروپایی شد و نقش شاه کاسته شد. انقلاب مشروطیت (1911- 1905) ایران را تکان داد. در روز هفتم اکتبر سال 1906 اولین مجلس ایران قانون اساسی را تدوین کرد و انتخابات مجلس آغاز و بدنبال آن اخراج کارمندان بلژیکی دولت از پستهایشان درخواست شد. برای شرکت در انتخابات دارائی در سطح بالا مقرر شد و بدین ترتیب علاوه بر زنان که حق شرکت در انتخابات را نداشتند، دهقانان و کارگران و تهیدستان شهری و کاسبان نیز از حقوق انتخاباتی محروم ماندند.

در سال 1907 در ماکو، طالش، گیلان، قوچان، سیستان و نواحی اصفهان قیامهای دهقانی بوجود آمد. در جنوب نیز برخوردهایی با کنسولگری انگلیس و در پالایشگاه نفت آبادان پیش آمد. در این سال مطبوعات بطور وسیعی در ایران نشر یافت و حدود 350 روزنامه و مجله منتشر میشد که در تهران تعداد آنها 150 و در تبریز 50 روزنامه بود. در همین ایام انگلیس نیز بنحو وسیعی در امور داخلی ایران مداخله نمود و نیروهای نظامی در سواحل جنوبی خلیج فارس و سیستان بلوچستان پیاده کرد و شیخ خزعل و قوام الملک شیرازی را به تبعیت خود درآورد.

آلمان نیز با نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در سال 1906 خط دریایی از هامبورگ به خلیج فارس ترتیب داد. در این میان انگلیس و روس تزاری تضاد میان خود را فراموش کردند و با موافقت نامه ائتلاف «آنگلو» متحد شدند و حملات خود را علیه ایران به اوج رساندند.

در 23 ژوئن سال 1908 محمدعلیشاه قاجار به کمک سرهنگ روسی «لیاخوف» مجلس و مسجد سپهسالار که مدافعین مشروطه در آن بست نشسته بودند را به توپ بست که بدنبال آن روزنامه ها تعطیل و دستجات ارتجاعی بحرکت درآمدند.

در ماه نوامبر 1911 و در زمان حکومت مستوفی المملک هیئت کارشناسان مالی آمریکایی به ریاست «م. شوستر» به ایران وارد شدند و امور مالی -امتیازات- جمع آوری مالیاتها و تنظیم بودجه دولتی را تحت نظارت خود گرفت. در نتیجه امتیازاتی در زمینه نفت و راه آهن به امریکا داده شد و شخص شوستر نیز با خوانین بختیاری روابط محکمی پیدا کرد. کمپانی نفت انگلیس و ایران در سال 1909 تشکیل گردید.

دولت ایران از سال 1912 الی 1914 وامهایی به مبلغ دومیلیون لیره استرلینگ از انگلیس و 14 میلیون روبل از روسیه تزاری دریافت کرد و در این سالها آلمان بعد از انگلیس و روسیه سومین مقام در امور تجارت با ایران را داشت.

در اواخر 1915 احمد شاه قاجار زیر فشار انگلیس و روسیه، دولت مستوفی الممالک را از قدرت معزول و مجلس سوم را منحل ساخت. در ماه مه 1918 در جنوب ایران در استان فارس قیام ضد انگلیسی ایل قشقایی آغاز و تا ماه اکتبر همان سال ادامه یافت. در اریخ 17 آپریل سال 1920 قیام دمکرات های آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی در تبریز شروع و سپس به تمام استان کشیده شد. در روز 4 ژوئن سال 1920 جنگلی ها از جنگهای فومن در آمده و وارد رشت شدند. در روز 21 فوریه 1921 دستجات قزاق بفرماندهی رضاخان و بدستور انگلیس ازقزوین خارج و به تهران وارد شدند و با انجام کودتا، دولت جدیدی بریاست سید ضیاالدین تشکیل دادند.

رضاخان بتدریج پست وزارت جنگ را بدست گرفت و با گماشتن نظامیان در پست های کلیدی هم امور نظامی و هم مملکتی را زیر نظر خود درآورد بطوری که درسال 1922 حکومت سراسر ایران را در دست خود داشت. توضیح و بسط و گسترش نظام پهلوی و رابطه آن با دولت های آمریکا و انگلیس و آلمان و تاثیر جنگ جهانی اول و دوم بر ایران و نخست وزیری دکتر مصدق(29 آپریل 1951) و پیدایش صنعت نفت در زندگی ایرانیان و کودتاهای نظامی ونفوذ سرمایه های خارجی در ایران و هزینکه هنگفت نظامی و ویرانی کشاورزی و … احتیاج به تحلیل و بررسی عمیق تری دارد که بهیچ وجه در حوصله این مقاله نمی گنجد.

نگاهی به مقاله نامگذاری روز لر

عباس کدخدا در نوشته اش بر این باور است که باید جهت تعیین روزی بنام روز لر، به تاریخ مراجعه کنیم که سخنی ست درست اما غیر دقیق! ظاهرا ایشان قبل از مراجعه به تاریخ و تحقیق و جستجوی کارشناسانه، از قبل تصمیم خود را گرفته وبا نیت «تایید» به جستجوی چنین روزی در صندوق خانه تاریک و یا خالی تاریخ پرداخته است. کدخدا با بسنده کردن عباراتی همچون « می گویند قوم لر ده درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهد» که خود این عبارت فرض آماری ست که مبنای مستندی از مرکز آمار رسمی ندارد. و یا «قوم لر در تاریخ ایران حضوری دائمی داشته و دارد» این گفته نیز یک حکم و تایید می باشد وجنبه اثباتی و تحقیقی نیز به هیچ وجه در آن دیده نمی شود و ایفای نقش تاریخی در وحدت ملی وجنبش های دهقانی و خیزش های شهری حتی بصورت کمرنگ از طرف قوم لر دیده نشده. و یا در جایی با «نبش قبر» کردن (نه کالبد شکافی) اتابکان لر یا کریم خان زند و سپس شرح مبارزات بختیاریها با انگلیسی ها یا تاکید روانشناسانه بر «روحیه با گذشت وتحمل لرها» که معلوم نیست بر اساس کدام تحقیق جامعه شناسانه و روانشناسانه و در مقایسه با کدام قوم ایرانی به چنین نتیجه گیری عامیانه ای رسیده، میخواهد مشت نمونه خرواری بیاورد که در عمل هیچ رنگ و خاصیتی ندارد! و در آخر ایشان بخوبی اشاره کرده اند که در روز لر باید «دردها و نارساییها را برجسته کرده و در فکر چاره جویی باشیم» و سپس با مضمونی نامفهوم و کلی همچون «گردگیری فرهنگی» سخن را به پایان می رساند بدون اینکه بیان کرده باشد که دردها ونارساییها کدام است و گردگیری فرهنگی یعنی چه!

چه باید کرد و یا گفت؟

بنظر  من اولا در جهان امروز صحبت از روز لر یا روز کرد و بلوچ و غیره کردن هیچ دردی را دوا نمی کند. حالا گیرم فلان روز فروردین را یا هر روز دیگری درسال روز لر نامیده شد، این نامگذاری چه تاثیری در بالا و پائین رفتن این قوم میتواند داشته باشد؟ در ثانی آویزان شدن به ریسمان این تفکرات بیشتر آب در هاون کوبیدن ست و از آن بدتر دامن زدن به ناسیونالیسم قومی و فاصله گرفتن از سایر اقوام ایرانی. به باور من در جهان امروز و در بستر گذر زمان و روابط دنیای دیجیتالی واینترنت و کانالهای تلویزیونی (که تا موبایل تلفن ها هم سرک می کشند) و رسیدن روزانه طوفان اطلاعات به اقصا نقاط جهان، خرده فرهنگ ها و اقوام با فرهنگهای گوناگون بطور سیستماتیک و تدریجی یا واکنشی پوست می اندازند و نگاه قومی و نژادی (که خود ریشه در نوعی اقتصاد و فرهنگ سنتی و پسا صنعی دارد) تعدیل می شوند و رنگ میبازند. در یک چنین شرایطی ما راهی نداریم جز اینکه بعنوان شهروند موجودیت خود را تعریف کنیم و در پی ایجاد نهادهای مدنی و شوراهای ان جی او (Non-governmental organization (NGO ، سندیکاها و کانون های منطقه ای و مستقل باشیم. بایستی بدون تعصبات قوم گرایانه دست به دست کرد، ترک، بلوچ، عرب، ترکمن، فارس، شمالی، جنوبی و هر آنکس که ریشه ای در خاک ایران بزرگ دارد بدهیم و همه را بعنوان صاحب خانه (و نه این یکی رعیت آن دیگری) و دارای حقوق شهروندی برابر بشناسیم تا با دیگر هموطنان  در ایرانی آزاد و آباد و عاری از ارتجاع مذهبی و استبداد سیاسی زندگی کنیم با رنگین کمانی از افکار مختلف.

در یک چنین جامعه ای دمکراتیک، همه روزها روز لر است!

غلام زیلایی


ستین لر: ما این بحث را برای درج نظرات موافق و مخالف همه علاقمندان باز میگذاریم.

———————————————————————————-

(1) حمله اعراب از نظر سیاسی، احتماعی بسیار مرگبارتر از حمله مغولها بوده چرا که مغولها که دارای آئین و مذهب مشخصی نبودند، اساسا می خواستند قدرت را تصرف کنند و شکل سیاسی حکومت را تغییر بدهند. اما اعراب با اشغال نظامی ایران، استقلال و شکل سیاسی حکومت را نابود کردند بطوریکه هرتسفلد محقق آلمانی، نام بیش از صد شهر ساسانی را ثبت و فهرست کرده که 82 شهر در غرب ایران در مسیر وحشیانه حمله اعراب بوده اند.

در مورد موقعیت ایران در زمان حمله اعراب، از آثار زیر میتوان کمک گرفت:

تاریخ غزنویان، ک ادموند باسورت ج 1 ص 147

تاریخ ایران «پیگو لوسکایا- پطروشفسکی

در باره وضع علم و فلسفه و ریاضیات در این عصر- ذبیح الله صفا

اعراب پس از حمله و اشغال کشورهای ایران و مصر، کتابخانه ها را به آتش کشیدند و محصول تمدن و فرهنگ چند هزار ساله این ملتها را در آتشدان حمام ها افکندند بطوریکه بمدت شش ماه بعضی از حمام های مصر از سوختن این کتابها گرم می شد (معجم البلدان ج 5 ص 243)

تاریخ طبری- ج 5 ص 1959-1960-1976-1977-1978

(2) مغولها پس از سه روز قتل عام در نیشابور هرکس که زنده مانده بود را کشتند و سپس دستور شخم زدن بر ویرانه های شهر را دادند ( نگاه کنید به تاریخ جهانگشای جوینی، ج1 ص 140 و طبعات ناصر، قاضی منهاج السراج ج2 ص 121)

در مرو بقول جوینی به هریک از سربازان مغول سیصد الی چهارصد مروی برای کشتن رسید که سیزده شبانه روز شمار کشتگان میکردند. برای آگاهی از عواقب حمله شوم مغوم نگاه کنید به:

تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا ج 3

مناسبات ارضی ایران عهد مغول، پطروشفسکی ج 1 ص 46-63

پیمایش به بالا