نوروز تجدید خاطره ای بزرگ است. خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال این فرزندان فراموشکار که سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته های پیچیده خود، مادر خویش را از یاد می برند، با یاد آوریهای وسوسه انگیز نوروز، به دامن وی باز می گردند و با او این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می گیرند.
تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده تر و سنگین تر می گردد نیاز به بازگشت و باز شناخت طبیعت را در انسان حیاتی تر می کند و بدینگونه است که نوروز، برخلاف سنت ها که پیر می شوند و فرسوده و گاه بیهوده، رو به توانائی می رود و در هر حال آینده ای جوانتر و درخشانتر دارد. چیزی که جشن نوروز را از دیگر جشن ها جدا می سازد این است که نوروز با زندگی نو و تازه شدن پیوند دارد، با پایان یافتن زمستان و رفتن سرما و جایگزین شدن بهار، انسان نیز افکار، اندیشه و دل خود را از کینه پاک می کند.
یکبار دگر نسیم نوروز وزید/ دلها به هوای روز نو باز تپید
نوروز و بهار و بزم یاران خوش باد/ در خاک وطن ، نه در دیار تبعید
نوروز! خوش آمدی صفا آوردی/ غمزخم فراق را دوا آوردی
همراه تو باز اشک ما نیز دمید/ بویی مگر از میهن ما آوردی!
بر سفرهی هفت سین نشستن نیکوست/ هم سنبل و سیب و دود ِ کُندر خوشبوست
افسوس که هر سفره کنارش خالی ست/ از پاره دلی گمشده یا همدم و دوست
هر چند زمان بزم و نوش آمده است/ بلبل به خروش و گل به جوش آمده است ،
با چند بهار ، لالهی خفته به خاک/ نوروز کبود و لاله پوش آمده است!
نوروز رسید و ما همان در دیروز/ در رزم نه بر دشمن شادی پیروز
این غُصّه مرا کشت که دور از میهن/ هر سال سر آمد و نیامد نوروز !
نوروز نُماد جاودان نوشدن است/ تجدید جوانی جهان کهن است
زینها همه خوبتر که هر نو شدنش/ باز آور ِ نام پاک ایران من است
دلتنگ ز غربتیم و شادان باشیم/ از آنکه درست عهد و پیمان باشیم
بادا که چو نوروز رسد دیگر بار/ با سفرهی هفت سین در ایران باشیم
سروده: نعمت آزرم
برگرفته از سایت: روزنامه کسری