پیراهن شوریده پدرم

شعری از: محمد مراد یوسفی نژاد

از خواب آشفته ی تاک های هزاران ساله می آیم

چون ماه مست

دل به جذر و مد این جهان نمی دهم

از چشمان ملتمس کدام نیشکر بگویم؟

به هنگامه ی آتش بازی

یا از سکوت نجیبانه ی کدام گندمزار؟

به وقت هجوم ملخ ها

ازقیامت؟

اگر هست

از دستان پلاسیده ی مادرم آغاز می شود

و پیرهن شوریده ی پدرم

به تموز

از دلم نگفته ام اما

پنجره هایش می لرزد

آنگاه

که دیوانه ای در کوچه پرسه می زند

با پاره سنگی در دست

و من

دستارم را به خدا تعارف می کنم

برای اشک هایش

پیمایش به بالا