حماسه کوچ ايل بختياری

نگاهی به کتاب علف: داستان های ناگفته نوشته بهمن مقصودلو.

یکی دو ماه پیش بود که بهمن مقصودلو منتقد و تهيه کننده سينما، با نسخه تر و تمیزی از فيلم مستندصامت Grass  يا «علف: نبرد مردم برای زندگی» به شهر یوته بوری در سوئد آمد و  ضمن نمایش فیلم توضیحاتی بسیار ارزشمند در خصوص کوچ ایل بختیاری برای علاقمندان ارائه داد. بسیار مناسب دیدیم که ضمن آوردن بخشی از یادداشت سینمایی پرویز جاهد در خصوص کتاب بهمن مقصودلو چند دقیقه از این فیلم را هم برایتان کلیپ کنیم که در پایان مطلب میآید.

————————————————————————–

پرویز جاهد:

فيلم مستندصامت Grass يا «علف: نبرد مردم برای زندگی»، يکی از نخستين نمونه های فيلم های مستند قوم نگار است که به وسيله سه فيلمساز آمريکايی يعنی مريان سی کوپر، ارنست شودزاک و مارگريت هريسون در سال 1924 در ايران تهيه شده است. يک نمونه کلاسيک سينمای مستند از فيلمسازانی ماجراجو و عاشق طبيعت و جوامع اگزوتيک که علف اولين و آخرين کار آنها در سينمای مستند باقی ماند. علف فيلمی در باره کوچ ايل بختياری از دشت های خوزستان تا کوه های زاگرس در مرکز ايران است.

در باره علف و اهميت و جايگاه آن در تاريخ سينمای مستند کتاب ها و مقالات فراوانی نوشته شده اما تا کنون کتابی که به تشريح کامل زندگی سازندگان اين فيلم، انگيزه های آنها برای ساختن اين اثر و شرح دقيق ساخته شدن آن بپردازد وجود نداشته. کتاب «علف: داستان های ناگفته» نوشته بهمن مقصودلو منتقد و تهيه کننده سينما، تا حد زيادی اين خلاء را پر کرده و روايت خواندنی و جذابی از زندگی اين سه شخصيت شگفت انگيز تاريخ سينما ارائه می کند. اين کتاب در ده فصل تنظيم شده و از شروع جنگ جهانی دوم در 1914 تا 1925 يعنی سال تکميل فيلم علف و نخستين نمايش آن در نيويورک را دربر می گيرد. به علاوه کتاب شامل مقدمه ای کوتاه از نويسنده و پيش گفتاری است از کوين براون لو نويسنده و مورخ سينمايی نامدار انگليسی که متخصص سينمای صامت است.

مقصودلو نيز در مقدمه خود توضيح می دهد که فيلم علف هميشه برايش پر از رمز و راز بود و او ابتدا قصد داشت فيلمی برای شبکه اچ بی او(HBO) در باره علف بسازد اما آنها موافقت نکردند و او تصميم گرفت نتايج تحقيقات خود را که شش سال وقت صرف آن کرد، در قالب کتاب منتشر کند. وی می گويد که در نوشتن بخش های مربوط به مارگريت هريسون از اتوبيوگرافی او يعنی«هميشه فردايی هست» کمک گرفته. از ميان اين سه فيلمساز، هريسون تنها کسی بوده که خاطرات خود را منتشر کرده و اين خاطرات منبع اصلی کتاب مقصودلو به شمار می رود. با اين حال نويسنده معتقد است از آنجا که هريسون بر اساس حافظه روايت کرده، مرتکب اشتباهات زيادی شده که مقصودلو با استفاده از منابع ديگر در رفع آنها کوشيده است.

به علاوه خاطرات منتشر نشده مريان سی کوپر با عنوان « من کينگ کونگ هستم» نيز منبع ديگر مقصودلو در نوشتن اين کتاب بوده است. به نوشته مقصودلو در مقدمه کتاب؛ « اين سه انسان شجاع، خلاق و بصير توانستند در مکان و زمان مناسب گردهم آيند و اين فيلم مهم را بسازند».

بخش اول فيلم مربوط به صحنه هايی از سفر آنها از جنوب ترکيه و اردن است تا اينکه به ايل بختياری خود را برسانند. بقيه فيلم مربوط است به کوچ 45 روزه ایل بابا احمدی در فصل بهار. يکی از هيجان انگيزترين و ديدنی ترين صحنه های فيلم صحنه عبور ايل با اسب و الاغ و گله گاو و گوسفند و زن و بچه و بار و بنديل از رودخانه پهناور و عميق کارون است. عبوری پرخطر و مرگ آفرين. دوربين شودزاک همه جا حاضر است. اين سو و آن سوی رودخانه و از زوايای مختلف عبور گله و آدم ها را از کارون نشان می دهد. در صحنه زيبايی، مرد بختياری و پسر خردسالش لباس خود را کنده و بر روی خيک می نشيند و خود را به آب می زنند. صحنه های غرق شدن بزها و گوسفندان در آب نيز تکان دهنده اند.

همينطور صحنه عبور ايل از راه های صعب العبور و سنگلاخ ها و کمرکش باريک و پربرف زردکوه. و سرانجام ايل بابا احمدی موفق می شود خود را از خطر نجات داده و به مرغزار پرعلف دامنه های زردکوه برساند و چادرهای خود را برافرازد. فيلم علف با صحنه چريدن گله گوسفندان در دشت و خنده کودک بختياری به پايان می رسد.

پیمایش به بالا