گفتگو با ظهراب مددی: واژه نامه ی زبان بختیاری

vazhenameh2کتاب واژه نامه ی زبان بختیاری، از سودمندترین آثاری است که تاکنون به زبان فارسی در باره ی بختیاری به نگارش درآمده است.

“سودمندترین”، چرا که در طول یک دهه ای که نگارنده ی این سطور راجع به زبان و فرهنگ بختیاری مطالعه و کار کرده و تقریباً تمامی منابع موجود را گردآوری و از نظر گذرانده است، هیچ یک از منابع مذکور را به قدر این واژه نامه، کاربردی، جامع و قابل استناد نیافت به طوری که به عنوان مثال مرجع اصلی دو پایان نامه ی فوق لیسانس خود را این اثرقرارداده است.

این کتاب حاصل پژوهش سی ساله ی مولف، در قطع وزیری، با 278 صفحه و در سال 1375 توسط انتشارات آیات در اهواز به چاپ رسید. مددی در مقدمه ی مفید و موجز کتاب در باره ی نحوه ی گردآوری واژه ها و انگیزه ها و کم و کاستی های کارش به خوبی توضیح داده است.

اما چون متاسفانه کتاب نایاب است و علی رغم تمام امتیازات کتاب چاپ مجدد آن صورت نگرفته و ممکن است دسترسی به آن برای همگان امکان پذیر نباشد، در اینجا به گفتگویی با این پژوهشگر پرداختیم تا ضمن دریافت اطلاعات بیشتر در باره ی واژه نامه ی زبان بختیاری، با ظهراب مددی (که من املای “زُهراب” را برای نام ایشان به دلایل فقه اللغه ای بیشتر می پسندم) و سایر آثار ایشان بیشتر آشنا شویم.

آقای مددی، می دانم که شما خود بختیاری هستید و سالها معلم ادبیات در دبیرستان های مسجد سلیمان بودید و پس از بازنشستگی به اصفهان نقل مکان کردید. لطفاً از خودتان بیشتر بگویید.

نخست باید بگویم که از لطف شما ممنونم و خود را لایق این تعریف نمی دانم .خوشحالم که کتاب من مورد پسند شما واقع شده است.و بعد همان گونه که فرموده اید اصالتاً بختیاری و از طایفه ی عالی محمود دینارونی باب هفت لنگ و تیره ی قیصروند ساکن سوسن ایذه هستم (ناگفته نماند که هم از سوی پدر و هم از سوی مادر رگ چهار لنگی هم دارم) ولی گویا در زمان محمدتقی خان چهار لنگ و بر اثر اتفاقات ناخوشایند آن روزگار پدر بزرگمان همراه خانوارهایی دیگر از این طایفه و تیره های دیگر عالی محمود به مسجدسلیمان کوچ کردند و دیگر از سرزمین اجدادی خود درسوسن ایذه دور افتادیم و مسجدسلیمانی شدیم.

پدرم که خود متولد مسجدسلیمان بودند به دلیل اشتغال در شرکت نفت در بخش راه آهن از مسجدسلیمان به شهرستان نفت خیز امیدیه منتقل و باز در راه آهن مشغول می شوند. من در سال1330در آنجا به دنیا آمدم و جالب این جا ست که چون درآن زمان در امیدیه اداره ی ثبت احوال نبود هر ماه از یکی از شهرهای خوزستان مانند ایذه،شادگان و بهبهان مأموران اداره ی ثبت احوال برای صدور شناسنامه های نوزادان به امیدیه می آمدند و از قضا بعد از تولد من نوبت مأموران ایذه بود که بیایند و چنین شد که شناسنامه ای متولد ایذه شدم و به سرزمین آبا و اجدادیم برگشتم. در اواسط دوره ی ابتدایی یعنی سال 1341به دلیل پایان کار پدر با حکم”سال دو ماه” یا همان بازخرید، مانند کسان بسیاری به مسجدسلیمان رفتیم.

سال های باقی مانده ی دبستان را در دبستان مهر آن زمان و دکتر شریعتی کنونی در محله ی چهاربیشه و همه ی دوران دبیرستان را دردبیرستان سینا در گذراندم و در سال1350دیپلم طبیعی گرفتم و بلافاصله همان سال در رشته ی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شدم و بعد از خدمت سربازی با درجه ی ستوان دومی در تهران ، زاهدان و زابل به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و به ایلام رفتم و پس از انقلاب به مسجدسلیمان منتقل شدم و پس از سال ها تدریس در دبیرستان ها و پیش دانشگاهی های مسجدسلیمان در مهر85بازنشسته شدم و در شهریور86 به ناچار به بهارستان اصفهان نقل مکان نمودم و فعلاً مقیم اصفهانم ولی روحم و قلبم همیشه پیش سرزمین های بختیاری به ویژه مسجدسلیمان است.

نمی دانید وقتی از جاده های بختیاری مانند جاده ی ناغان یا لردگان یا دلا می آیم و می روم و با مردم آن مسیرها صحبت می کنم چه لذتی می برم. جالب این جاست که در این مسیرها به هرکه برخورد کنیم جایی با هم آشنایی و خویشاوندی دورو نزدیک پیدا می کنیم و به اصطلاح “کس و کار” همدیگریم.

قصه ی واژه نامه ی زبان بختیاری چگونه آغاز شد؟ از مراحل کار و وضعیت فعلی کتاب بگویید: می دانم که گرد آوری و کار بر واژه ها را هرگز متوقف نکردید و می دانم که کتاب را به هزینه ی شخصی چاپ کردید. آیا فروش کتاب هزینه های تولید آن را برگرداند؟

موقعی که پدرم که قبلاً آوردم در راه آهن شرکت نفت در مسجدسلیمان و بعداً در امیدیه ی آغاجاری کار می کرد بازخرید یا به قول شرکت نفتی ها و خوزستانی ها “سال دوماه” شد به مسجدسلیمان برگشتیم و در محله ی “سرمسجد”(حدفاصل چهاربیشه و سرمسجد) که بسیاری از اقوام درآن جا سکونت داشتند سکنا گزیدیم.آن موقع من چهارم دبستان بودم.

با بچه های محل که بازی می کردم به دلیل این که تاآن زمان در محیطی تقریباً غیر بختیاری بودم چندان با زبان بختیاری مأنوس نبودم و نمی توانستم بدان صحبت کنم. به همین خاطر بچه های محل فکر می کردند من عمداً بختیاری صحبت نمی کنم و تمسخرم می کردند. به ناچار سعی کردم تا زود این زبان را بیاموزم. تلاش در یادگیری این زبان علاقه ای در من به وجود آورد و شروع کردم به نوشتن هرچه را که یادمی گرفتم. وارد دبیرستان که شدم هم کلاسی هایی داشتم که از روستاهای اطراف به دبیرستان سینا که درآن جا تا دیپلم درس خواندم می آمدند.

بهترین فرصت بود که از آن ها هم کسب مطلب کنم . بعداً با مرحوم انجوی شیرازی آشناشدم و مدتی با ایشان همکاری کردم که بعداز مدتی قطع شد چرا که علاقه ی من بیشتر به زبان بود تا چیزهای دیگر؛ اگرچه از آن ها هم غافل نبودم و هنوز هم نیستم . باری در دوره ی دبیرستان هم به گردآوری هرچه که می شنیدم شعر ،متل،ضرب المثل و…پرداختم واز شنیده ها و دیده ها یادداشت برمی داشتم. پس از گرفتن دیپلم طبیعی یا همین تجربی کنونی که خود داستانی دارد که چرا رشته ی ادبی نرفتم، کنکور دادم و دررشته ی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مشهد پذیرفته شدم.

درآن جا شانس همراهم شد و با رشته ی زبان شناسی آشناشدم و رشته ی فرعی خود را این درس (شامل 30واحد درسی)انتخاب کردم و نزد دکتر رضا زمردیان استاد زبان شناسی با زبانشناسی وشادروان دکتر رحیم عفیفی استاد زبان ها وادیان باستانی با زبان های باستانی آشنایی پیداکردم که تحولی در پژوهش هایم به وجود آورد که این را مدیون همه ی این بزرگواران و دیگر استادان خودم مانند شادروان دکتر حمید زرین کوب،دکتر گیتی فلاح رستگار که پایان نامه ام را با موضوع “فرهنگ عامه ی ایل بختیاری ” با ایشان گذراندم می دانم. باری این آشنایی با زبان شناسی به ویژه گذراندن درسی به نام لهجه شناسی در خدمت دکتر زمردیان و خواندن کتاب های غیردرسی مربوط به زبان شناسی کمک شایانی به من در کارگردآوری واژه ها نمود.

بعداز طی خدمت سربازی در تهران و استان سیستان و بلوچستان به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و به استان ایلام و شهر ایلام رفتم. درآن جاهم روی تشابه زبان ایلامی و بختیاری مقداری کار کردم .باری بعدازانقلاب به مسجدسلیمان منتقل شدم و باجدیت بیشتری به کار پژوهش پرداختم . من قصد چاپ واژه نامه را نداشتم و می خواستم روز به روز آن را کامل تر کنم اما اتفاقی رخ داد که باعث شد تغییر عقیده دهم. روزی برحسب اتفاق کتاب واژه نامه ی شاعر خوبمان آقای سیدعلی صالحی که تاکنون نه ایشان را دیده ام و نه با ایشان آشنایی دارم –غیراز آثارش- دیدم. خوشحال شدم ولی باخواندن آن ناراحت شدم و آن مقاله ی چاپ شده در کتاب آنزان شماره ی اول را به نام “رونویسی شتابزده ” نوشتم.

دوستان که این کتاب را دیدند و می دانستند که من هم دراین موضوع کارکرده ام اصرار داشتند که توهم کارت را چاپ کن. من هم پذیرفتم و به دنبال ناشر رفتم. از ناشران بختیاری ناامید شدم. به سراغ تهرانی ها رفتم. برخی پذیرفتند که با هزینه ی خود آن را چاپ کنند ولی شرایطی داشتند که غیرقابل قبول بود. مثلاً یکی از آن که که ناشر معروفی هم هست اصرارداشت که آوانگاری را حذف کنم و حرکت واژه ها را با نشانه های (-َ ،-ِ ، و –ُ)نشان دهم که قبول نکردم. به ناشران اهوازی مراجعه کردم حاضرشدند با هزینه ی خودم به چاپ برسانند که با کمک ارشاد اهواز از بانک تجارت پس از گذر از هفتخوان رستم وام گرفتم و سرانجام کتاب با دردسرهایی چاپ شد.

در مورد برگشت سرمایه پرسیدید. من به هیچ وجه به دنبال برگشت سرمایه ام نبودم ولی اگر ضرر نمی کردم که بهتر بود. کتاب که چاپ شد هیچ کسی پخش آن را قبول نکرد. به مراکزپخش تهران سرزدم قبول نکردند ناچار خودم آن را پخش کردم که خود می دانید نه امکاناتی داشتم و نه آشنایی، به هرحال درشهر های نزدیک خود بردم به کتابفروشی ها دادم و شهرهای دور را با پست یا به وسیله ی آشنایان فرستادم. شاید باور نکنید خیلی ها باوجود گذشت 13سال از آن هنوز ریالی به من نداده اند و برخی هم غیبشان زده است ولی با این حال خدا را شکر، زیان نکردم و سرمایه ام برگشت. من دیگر امیدی به برگشت بقیه ندارم ولی خوشحال خواهم شد اگر کتاب به دست اهلش رسیده باشد.

درضمن برخی ازکتابفروشی ها با وجود این که قیمت پشت جلد  860 تومان بود آن را به چند برابر قیمت فروختند ولی حاضر نیستند سهم مرا از همان 860 تومان بدهند.الان کتاب نایاب است و افراد زیادی به من مراجعه می کنند که شرمنده آنها می شوم. درخواست تجدید چاپ هم از سوی برخی شده است با وجود این که اسپانسر هم برای چاپش اظهار آمادگی کرده است ولی دوست دارم چاپ دوم آن با تغییرات اساسی و واژه های دیگری باشد که درچاپ اول عمداً حذف کرده بودم (درمقدمه دلیل آن را آورده ام) یا طی سال های بعداز چاپ از سال 1375 تا کنون گردآوری کرده ام به چاپ برسد. درحقیقت می خواهم کتاب دیگری به چاپ برسانم تا این که تجدید چاپ کنم. منظور هم این ست که می خواهم افزدونی ها و تغییرات چنان باشد که انگار چاپ اول کتاب است نه چاپ دوم.

از سایر کارهای پژوهشی و تالیفی خود بگویید، چه کارهای پیشین و چه کارهای در دست انجام دارید؟

همان طور که می دانید کار اصلی من ” زبان ” به ویژه گردآوری واژگان است اما در کنار گردآوری واژه ها، کار دستور نویسی و نه روی نویسی از روی دستورهای فارسی را دنبال می کنم. هم چنین کار ” اَعلام بختیاری ” را هم زمان با گردآوری واژه ها آغاز کرده ام و هنوز ادامه دارد که خود می دانید با پراکندگی بختیاری ها کار بسیار دشواری است به ویژه که تنها کار می کنم.

کار دیگری که سال ها مرا به خود مشغول کرده است الفبای خاص زبان بختیاری است.اتفاقاً چند روز پیش در جلسه ای که در خانه ی شاعر خوب آقای قهرمان محمدی با شرکت افراد زیادی از بختیاری ها تشکیل شده بود به توصیه ی استاد خسروی و خود آقای محمدی که تقریباً درجریان کارم هستند مطالبی درباره ی لزوم داشتن الفبایی خاص زبان خودمان مطرح کردم . برخی موافق و برخی هم موافق نزدیک به مخالف بودند. هرکدام حرفشان را زدند. ولی من در چهره ی تعدادی هم نگرانی دیدم که هم به آن ها حق می دهم نگران باشند و هم به خودم که نگرانِ نداشتن یک شیوه ی نگارش واحد باشم. من کارم را می کنم تا چه شود.

به هرحال برخلاف بیشتر بختیاری ها که به تاریخ نویسی و خاطره نویسی به عنوان تاریخ مشغول هستند من روی زبان و فرهنگ قوم خود کار می کنم و کاری به تاریخ ندارم و تاکنون چند مقاله ازجمله “فرهنگ همیاری در بختیاری”، “مهاجرت بختیاری ها یا آواره تراز باد ” در مورد پراکندگی بختیاری ها در ایران و دیگر کشورها، طنز در بختیاری یا “بختیاری ها مردمانی شوخ طبع” ، بافت جمعیتی مسجدسلیمان از نظر طایفه ها و…نوشته ام و می بینید که می خواهم شناسنامه ی قوم خود را پیش روی خودی ها و دیگران آن گونه که هستیم باز کنم و قصد بالا بردن و افتخار کردن بی مورد هم نیستم و قصد م از نگارش این مقاله ها نمایش زندگی بختیاری ها ست . در مقاله هایی هم که در ارتباط با شهرم مسجدسلیمان نوشته ام می خواهم هویت فعلی آن را از جنبه های گوناگون بشناسانم.

چندسالی هم هست که کار گردآوری همه ی اشعار بازمانده از پدرانمان را به ویژه گاگریوه ها را شروع کرده ام که تاکنون تعداد زیادی از این بیت ها گردآوری کرده ام. البته از دیگر مواد مانند متل ها،لالایی ها،نظیرها و… غافل نیستم.

از آن جایی که طنز را در محدوده ی فرهنگ قوم خود دوست دارم مطالب طنز گونه ای هم نوشته ام که تاکنون درجایی به چاپ نرسانده ام. می دانید طنز نویسی در بختیاری سخت است به ویژه که برخی دلشان مانند گنجشک کوچک ونازک است و زود می رنجند.

وضعیت پژوهش در مورد زبان ها و فرهنگ های محلی ایران را به طور کلی و بختیاری را به طور اخص، چگونه ارزیابی می کنید؟

بسیار بد،این را باید سربسته بگویم که خودم به خاطر همین پژوهش های بختیاری ام چنان دردسرهایی کشیده ام که نگو و نپرس. روزی از آن ها با مدرک سخن خواهم گفت.

باری من به دلیل علاقه به زبان بختیاری برخود واجب می دانم که همه ی پژوهش های پژوهشگران دیگراقوام به خصوص آن هایی که با ما پیوند قوی دارند مانند کردی، لری و… را تا آن جایی که برایم مقدور باشد دنبال کنم .همه یک درد داریم: عدم حمایت از مراحل پژوهش گرفته تا چاپ و پخش، از هرکه می خواهد باشد هم از مردم قوم خود و هم از ارگانی یا جایی نیست که از ما حمایت کنند .من و امثال من که بیشتر فرهنگی هستیم تنها درآمدمان حقوق ماهیانه است که با این روزگار به خرج روزانه مان هم نمی رسیم چه برسد به این کارها.

از این گذشته می دانید زجری که اهل پژوهشِ زبان می برد اهل تاریخ نمی برد.من و امثال من می بینند که با زبانمان در رسانه هایی چون رادیو و تلویزیون چه کار که نمی کنند.چراغعلی ها اجازه دارند که زبان مارا به لجن بکشند ولی ما نمی توانیم ده دقیقه به این زبان برنامه ی جدی یا طنز واقعی داشته باشیم.

در بختیاری کسی ندیده ام که جدی در زبان پژوهش کرده باشد. متأسفانه برخی هم که جسته گریخته کارهایی کرده اند کارشان علمی نیست و وقتی با انتقاد و راهنمایی درمورد کارشان مواجه می شوند برخورد ناپسندی دارند و فکر می کنند ما حسودیم این طور نیست کاش نه یک تن بلکه هزاران تن داشته باشیم که روی زبان بختیاری کار کنند. به هرحال کسانی هم که کم و بیش کار می کنند یا الفبای پژوهش را نمی دانند یا از برج زبان فارسی به زبان بختیاری می نگرند و فکر نمی کنند که زبان بختیاری هم برای خود ادعاهایی دارد که باید بدان پرداخت.

همین امروز کتاب قطوری به نام “فرهنگ بختیاری ” در کتابفروشی دیدم و با شوق خریدم و به خانه رفتم و نهار نخورده آن را گشودم و وقتی چند برگ از آن را خواندم بسیار ناراحت شدم که چرا کسی که چیزی را نمی داند و ازعهده اش برنمی آید دست به کاری بزند که همه نتوانند ازآن استفاده کنند. جالب این جاست که در همین کتاب آمده است که در فارسان انجمنی تشکیل شد از نماینده مجلس و عضوشورای شهر و استاد دانشگاه گرفته تا معلم تا از این کار حمایت کنند و تا آن را به چاپ نرسانند رهایش نکنند.افسوس خوردم ….

من به فرهنگستان زبان ایران که متأسفانه بیشتر در دست سیاستمداران و اهل ادب است تا زبانشناسان، پیشنهاد می دهم تا دیر نشده و این زبان ها آخرین سخنورانشان را از دست نداده اند و به دره ی خاموشی زبان ها نیفتاده اند فکری کنند و اطلس زبانی ایران را با کمک اهل فن همان محل که شم زبانی هم دارند باز می گویم اهل فن همان محل گردآوری کنند و کمتر به فکر ساختن واژه هایی باشند که فعلاً بین مردم رواج هم ندارند.البته این هم کاری است پسندیده ولی پسندیده ترازاین هم هست که می توان انجام داد.

ما تاریخ نویس یا بهتر بگویم شرح حال نویس زیاد داریم و کتاب های زیادی نوشته ایم ولی بیشتر آن ها رونویسی از روی هم یا مشابه یک دیگرند و جالب این جاست که غلط های املایی و چاپی یکسانی دارند. کاش اینان که اکثر زبانبختیاری را بهتراز من و امثال من می دانند به آن بپردازند.

این را اضافه کنم ما کتاب چندانی به زبان بختیاری نداریم. من اولین کتابی که به زبان بختیاری خواندم “گلبهار” استادعبدالعلی خسروی و بعدازآن کتاب شادروان داراب افسر بختیاری بودند که بیشترین سهم را در کشش من به سوی بختیاری داشتند. بدبختانه بعداز این دو کتاب “سکوت کتابی” حکم فرما بود تا این که باز بعدازانقلاب استاد خسروی با کتاب “فرهنگ بختیاری” اش نهضت کتاب نویسی را در بختیاری ها به وجود آورد که روز به روز شتاب بیشتری می گیرد. البته این شتاب جای بحث زیادی هم دارد. به موقعش از آن سخن خواهیم گفت.

در روزهای نخست “واژه نامه” استقبال چندانی از آن نشد چرا که برخی که بعد خود اعتراف کردند اشتباه کرده اند، انتشار چنین کتابی را بی فایده می دانستند و استدلالشان این بود که: ما زبان بختیاری را می دانیم پس چه لازم است که واژه هایش را گردآوریم.از جمله ی این ها پسر برادر خود م بود که بعداً اقرار به اشتباه بودن نظرش کرد.البته آقای قاسمی صاحب کتابفروشی سروش1در مسجدسلیمان که همیشه به من لطف دارند اعتقاد داشتند که زمان ارزش این کتاب را مشخص می کند که به نظر خودم تقریباً چنین شد .

امروز من از یک چیز نگرانم. بختیاری بسیار گسترده است و لهجه های فراوانی دارد و برای من و امثال من امکان ندارد که همه جا را برای گردآوری واژه ها و نکات زبانی زیرپا نهیم. گاهی باخود می گویم نکند این کتاب باعث شود که ازعلاقه به گردآوری واژه ها درنزد دیگران کاسته شود و چاپ کتاب مرا نقطه ی پایان کار خود بدانند بلکه باید با جدیت بیشتری کار کنند.همان طور که در مقدمه ی کتاب آوردم واژه های زیادی هست که جایشان در کتاب من خالی است و با یاری این عزیزان جایشان در فرهنگ بختیاری نه واژه نامه ی من پرمی می شود.

این را هم بگویم بعداز چاپ کتاب خیلی ها پیشم آمدند و یا نامه نوشتند و واژه هایی که گرد کرده بودند به من دادند و حتی بودند کسانی که دوسه واژه می دانستند و دریغ نکردند و مرا شرمنده ی لطف خود کردند. البته اینان کمک به حفظ واژگانی کردند که عمری را با آن ها زندگی کرده اند و می کنند. این را هم اضافه کنم برخی بدون این که پشتوانه ی علمی داشته باشند و اصول اولیه ی پژوهش درباره ی زبان را بدانند با اتکا به همان اطلاعات محلی شان واژگانی گرد کرده اند و فکر می کنند کارشان کامل است و حاضر نیستند این مواد خام را به دیگری بدهند تا روی آن ها اصولی و علمی کار شود.

علاقه به حفظ زبان بختیاری و شناخت آن در سال های اخیر بیشتر شده است. چند روز پیش در محفلی که عزیزانی چون استاد عبدالعلی خسروی و آقای قهرمان محمدی هم تشریف داشتند افرادی را دیدم که گرد آقای خسروی و محمدی اند و با علاقه روی مسایل بختیاری بحث می کنند. سخن به” زبان” کشید که استاد خسروی مراکه چندمتری از ایشان دوربودم صدا زدند و ضمن معرفی من و کارم – که به من لطف دارند- گفت: ایشان روی زبان کار کرده اند. دیدم خیلی ها از کار من بی خبرند و چقدر خوشحال شدم که این علاقه مندان را داریم .

خوشبختانه می بینم که روز به روز بر علاقه مندان این زبان اضافه می شود ولی افسوس هنوز رسانه ای نشده است. باید بگویم که من از برخی کتاب ها به ویژه آثار استاد خسروی(قائد بختیاری) استفاده ی زیادی در استخراج واژه نموده ام که همین جا از ایشان تشکر می کنم.

نکته ی دیگری که باید بدان اشاره کنم در بیشتر شهرهای بختیاری نشین مردم به ویژه با غریبه ها یعنی کسانی را که نمی شناسند فارسی حرف می زنند و بچه های خود را راغب به یادگیری این زبان نمی کنند که در مقاله ای به آن اشاره کرده ام. من در تمام طول کاری خود به جز زمانی که در کلاس بودم به زبان بختیاری صحبت می کردم و دیدم که دختران زبان گریز چقدر با رغبت حداقل با من به این زبان صحبت می کنند. ولی دوستانی که متولد و بزرگ شده روستا بودند و کوچ هم می کردند دامن فارسی را رها نمی کردند.

در پایان این بخش می خواهم از دو گروه شاعران و خوانندگان بختیاری سپاسگزاری کنم که با کارهایشان زبان بختیاری را در بین مردم زنده نگه می دارند.

می دانید که یکی از مهم ترین اهداف راه اندازی این بخش از سایت انسان شناسی و فرهنگ، دعوت و تشویق همگان بخصوص پژوهش گرهای جوان و بومی به کار در زمینه های گوناگون قوم و جغرافیای خود است. شما برای این مخاطبان چه پیشنهاد ها و توصیه هایی دارید و آیا هم اکنون افراد و سایت هایی را جهت معرفی به ما در ذهن دارید؟

همان طور که گفتم جوان های زیادی هستند ولی الفبای پژوهش را نمی دانند .اینان نیاز به ارشاد دارند .قوم ما و دیگر قوم ها مانند معادن ارزشمندی هستند که صاحبانش به تنهایی و بدون راهنمایی اساتید فن توانایی استخراج از آن را ندارند واگر خودسرانه و بدون آمادگی علمی به کار بپردازند نتیجه اش این می شود که خود در میان آثار چاپ شده ی بختیاری می بینید.

افرادی که کمترین سواد را دارند ولی تاریخ بختیاری که هیچ تاریخ جهان را می نویسند. این کتب پر است از رونویسی از دیگر آثار و جالب تکرار اشتباهات هم. مثلاً در یک کتاب قدیمی به اشتباه نام طایفه ی “پبدنی” را “بدبینی” نوشته اند. نویسنده خارجی بود و عذرش پذیرفتنی ولی من که خود بختیاری ام و روزانه که نه ولی ماهیانه با چند نفر از افراد این طایفه نشست و برخاست دارم چرا متوجه این خطا نباشم و در کتابم تکرارش کنم و به دنبال پیداکردن تلفظ درست آن هم نباشم و یا باز در همین مورد چندین کتاب را می شناسم که نمودار ساختار اجتماعی قوم ما را آورده اند همه یا کپی هم اند یا بسیار متفاوت و عجیب و غریب، مثلاً دریک کتاب هفت لنگ را به پنج باب تقسیم کرده است: دینارانی،دورکی،بابادی، بهداروند و سه دهستانی و چهارلنگ را هم به پنج باب:ممیوند،کنرثی،محمودصالح،ممزایی و ذلکی(زلکی) و دیگری این گونه آورده است: هفت لنگ:دینارانی،دورکی،بابادی و بهداروند و چهارلنگ: محمدصالح،موگویی،میوند،گندل زو(؟) و زلکی. چرا اینان به خود زحمت نمی دهند که یک بار کاری کنند کارستان و این نمودار را به درستی تکمیل کنند و چاپ نمایند که در غیر این صورت باز هم کتاب چاپ می شود و نمودارهامی کشند و باز همان خطا و خطاها ست که تکرار می شود.

خوشبختانه سایت ها و وبلاگ های زیادی هستند که در باره ی بختیاری می نویسند که برخی از آنها را می شناسم ولی اجازه می خواهم فرصتی دهید تا آن جایی که می توانم بیشترین را به شما معرفی کنم.


آیا می توانیم قول همکاری با این سایت و بهره مندی از پژوهش ها و سایر آثار و نوشته های شما را همین جا از شما بگیریم؟

خوشحال می شوم که با مطالبم معرف قوم خود باشم .

در پایان اگر نکته ای را ناگفته می دانید، بفرمایید.

من با نظر شما که نوشتار درست “ظهراب” را ” “زُهراب” می دانید موافقم. من خود مدام در پی یافتن معنی آن بودم. جالب این جا ست که این نام بیشتر بین لرهای بختیاری ها، لرهای لرستان ، کردها و ارمنی ها رایج است. هرجا می روم معنی آن را از من می پرسند. تا موقعی که در مسجدسلیمان بودم کنجکاو معنی آن نبودم ولی با ورود به دانشگاه پی گیر آن شدم و با گذراندن دروس زبان های اوستایی و پهلوی و فارسی باستان و دیگر دروس زبانشناسی نزد دو استاد ارجمند شادروان رحیم عفیفی که خدایشان بیامرزد و دکتر رضا زمردیان که برای ایشان آرزوی طول عمر دارم کنجکاوشدم و هرچه می پرسیدم به جایی نمی رسیدم.البته همین شکل نادرست نوشتاریش همه را گمراه می کرد اما خودم اعتقادی به عربی بودنش نداشتم. تا یک روز به یک کلمه ی اوستایی برخورد کردم. سراغ پهلوی رفتم دیدم همان واژه ی اوستایی شده “زُهر”، یعنی آب مقدس،آب پاک، نذر. پس آب چیست؟ دیدم که در فارسی گاهی واژهای بیگانه مثلاً واژه ای عربی را که وارد می کنند دچار حشو هم می شود مانند “رمد” که خود یعنی چشم درد، چشم را هم می افزایند و می نویسند “رمد چشم”. پس همان “زُهر” کافی بود ولی به پیروی همان قانونی که رمد را کردند رمد چشم، ” زهر” را هم کرده اند “زهراب” یا “ظهراب” خودمان.

از اینکه لطف کرده وقت با ارزشتان را در اختیار ما گذاشتید، بسیار سپاسگزارم.

من هم از شما هم سپاسگزارم

گفت و گوی خانم سیما ذوالفقاری با آقای ظهراب مددی پژوهشگر و نویسنده کتاب ” واژه نامه زبان بختیاری”

برگرفته از تارنمای ” انسان شناسی و فرهنگ”

www.anthropology.ir

پیمایش به بالا