اگر کريستوفر کلمب ازدواج کرده بود،شايد هرگز قاره امريکا را کشف نمي کرد، چون بجای برنامه ريزی و تمرکز در مورد چنين سفر ماجراجويانه ای، بايد وقتش را به پاسخ دادن به همسرش، درباره پرسشهای زير مي گذراند :
-کجا داری ميری؟
-با کی؟
-واسه چی؟
-چطوری دارين می رين؟
-کشف چی؟
-چرا فقط تو؟
-تا تو برگردی من چيکار کنم؟!
-می تونم منم باهات بيام؟!
-کِی برمی گردی؟
-برای شام خونه ای ديگه؟!
-واسم چی مياری؟
-تو عمدا اين برنامه رو بدون من ريختی، اينطور نيست؟!
-جواب منو بده؟
-من می خوام برم خونه مامانم!
-من می خوام تو منو اونجا برسونی!
-ديگه هيچوقت به اين خونه برنمی گردم!
-منظورت چيه “اوکی”؟!
-چرا جلوم رو نمی گيری؟!
-من اصلا نمی فهمم اين کشف درباره چی هست؟
-تو هميشه اينجوری رفتار می کنی!
-آخرين بار هم همين کار رو کردی!
-می بينم اين روزها داری يه کارهايی می کنی!
-من هنوز نمی فهمم، مگه چيز ديگه ايی هم برای کشف کردن مونده!
ظاهرا در مورد اين يک موضوع، تمام فرهنگها به طرز وحشتناکی با هم وجه مشترک دارند
حالا فکر مي کنيد اون انقدر نابغه بود که مي تونست پاسخ اينهمه پرسشها رو بده و بدون برانگيختن سوظن بره آمريکا رو کشف کنه؟
تازه مي دونيم که اصلا قرار نبود بره آمريکا رو کشف کنه.. قرار بود بره هندوستان.. حالا فکر مي کنيد اگر از آمريکا بر مي گشت و سازی هندی برای زنش نمي آورد و مي گفت من به جای هندوستان رفتم آمريکا رو کشف کردم چه قشقرقي راه مي افتاد… من که اون موقع اصلا دلم نمي خواست جای اون باشم!!!ا
آغاز نخستين سفر كريستف كلمب
516 سال پيش در روز 3 اوت سال 1492 ميلادي كريستف كلمب دريانورد جنوايي به اميد اينكه از مسير غرب بتواند خود را به هندوستان برساند بندر پالوس واقع در آندلس اسپانيا را با 3 كشتي كوچك بادباني به نام هاي سانتاماريا ، نينيا و پينتا ترك مي كند.
كريستف كلمب پس از مدت ها تلاش توانست پادشاه و ملكه اسپانيا را متقاعد كند كه از نقشه او براي رسيدن به هندوستان از مسير غرب و عبور از اقيانوس اطلس حمايت كنند.
در آن زمان تجارت ادويه هندوستان در دست پرتغال ديگر قدرت دريايي آن روزگار بود و پاپ وقت براي اينكه از جنگ دو كشور مسيحي اسپانيا و پرتغال جلوگيري كند جهان را بين اين دو كشور تقسيم كرده بود. بخش شرقي سهم پرتغال و بخش غرب سهم اسپانيا شده بود.
كشتي هاي اين دو كشور حق نداشتند وارد قلمروي ديگري شوند ، به همين دليل كريستف كلمب اميدوار بود از مسير غرب بتواند خود را به هندوستان و گنجينه ادويه برساند.
در اين سفر 95 دريانورد ، كريستف كلمب را همراهي مي كردند.
ناوگان كوچك كلمب پس از توقف در مجمع الجزاير قناري كه جزو قلمروي اسپانيا محسوب مي شد مسير جنوب غرب را در پيش مي گيرد.
پس از ورود به پهنه اقيانوس اطلس ، دريانوردان كه عادت داشتند در مسير سواحل حركت كنند از عدم مشاهده زمين به زودي نگران شدند.
اما كريستف كلمب به آنها دلگرمي مي داد كه از بندر مبدا خود هنوز فاصله زيادي ندارند.
او به جاي اينكه به جستجوي جزاير در آب هاي پيراموني بپردازد مستقيم مسير غرب را ادامه داد.
در روز 10 اكتبر تقريبا 2 ماه پس از ترك خاك اسپانيا ملوانان ديگر طاقت خود را از دست داده و آماده شورش شده بودند.
كريستف كلمب به آنها قول مي دهد هر فردي كه نخستين بار زمين را مشاهده كند 10 هزار ماراوديس دريافت خواهد كرد.
در شب 11 و بامداد 12 اكتبر يك ملوان كه در كشتي پينتا ديده باني مي كرد ، ناگهان فرياد زد «زمين». ملوانان هر 3 كشتي در عرشه جمع مي شوند.
در روز 12 اكتبر سال 1492 ميلادي ناوگان كريستف كلمب پس از 2 ماه دريانوردي در نزديكي ساحل يكي از جزاير باهاماس لنگر مي اندازد.
كريستف كلمب پس از اينكه پا به ساحل مي گذارد تصور مي كند به هندوستان رسيده است و تا آخر عمر نيز متوجه نمي شود كاشف دنياي جديد بوده است.
به اين ترتيب ، در روز 3 اوت سال 1492 ميلادي كريستف كلمب دريانورد جنوايي به اميد اينكه از مسير غرب بتواند خود را به هندوستان برساند با 3 كشتي بادباني و 95 دريانورد بندر پالوس واقع در آندلس اسپانيا را ترك مي كند.
پس از بيش از2 ماه دريانوردي ناوگان تحت فرماندهي كلمب به يكي از جزاير باهاماس مي رسد.
كلمب تصور مي كرد به آسيا و هندوستان رسيده است با مشاهده بوميان جزيره آنها را هندي ناميد.
او تا آخر عمر متوجه نشد كه قاره آمريكا يا دنياي جديد را كشف كرده است.