خندند برآن دیده کینجا نشود گریان

misدوستم حجت بیرانوند چند ماه پیش از شهر مسجدسلیمان دیداری کرده بود و چند عکس یادگاری هم از حال و روز شهر گرفته که در پایان این یادداشت می بینید.
یادم می آید یک جایی خواندم که مسجدسلیمان در 76 مورد، شهر اولین ها در ایران بوده است! از اولین چاه نفت در کشور بگیر تا اولین کارخانه گوگرد سازی، اولین تصفیه خانه آب، راه آهن، باشگاه فوتبال و تنیس، کارخانه نان ماشینی، واحد نوشابه سازی، هنرستان صنعتی، بیمارستان، فرودگاه، فرستنده خصوصی رادیو و … اما بقول ما بختیاریها « اوسو که دیدیم حالا هم بیو بوینم!»
لب مطلب اینکه شهری که صنعت نفت ایران در آن زاده شده امروز به چنان فلاکتی افتاده که حتی پیشنمازش آنرا «بزرگترین روستای ایران» می نامد! و حتی آب آشامیدنی هم ندارد با وجودیکه روزگاری قلب تپنده کشور بوده و بسیاری از مظاهر مدرنیسم را سالها قبل از پایتخت در خود داشته است.

بازگو کردن دیده ها و شنیده ها آب در هاون کوبیدن است اما اگر امروز تصادفا گذارتان به این شهر افتاد و اشکتان جاری نشد خیلی هنر کرده اید! هنوز باقیمانده کارخانه ها و تاسیسات زنگ خورده صنعت نفت که سالهای شکوفایی مسجدسلیمان را بیاد می آورد اینجا و آنجا خاموش اما برجای ایستاده اند. تاسیساتی که هرکدام داستانی بس شنیدنی در سینه پنجاه تا صد ساله خود دارد. داستان غرش مته های حفاری نفت در دل کوه و گمب گمب پمپ های بهره برداری و درخشش مشعل های بلندی که در کوه و کمر می سوخت. داستان سیل مهاجرین از همه ایران به این نقطه زرخیز کشور. شهری که بقال هایش هم انگلیسی بلد بودند!

حالا شاید یکی بیاید و بگوید ای آقا! همه آن جیزهایی که بود محض خارجی ها درست شده بود و مردم بومی سهمی نداشتند و … بچه های بختیاری که سالها در صنعت نفت مشغول بوده اند خوب میدانند که این نهایت کلی گویی است و همه واقعیت نیست. آیا پدرهای ما که عموما بی سواد بودند در همین صنعت کار نمی کردند و گذران زندگیشان از این راه نبود؟ آیا جوانهایی که با داشتن تحصیلاتی جذب صنعت نفت میشدند از همه امکانات رفاهی بهره نمی بردند؟ پست و مقام نمیگرفتند؟ آیا آنهمه انسان غیر بومی که به این شهر آمدند و به کار و کاسبی پرداخنتد از بابت وجود این صنعت نبود؟

جوری از خارجی ها حرف میزنیم که انگار اگر بالفرض حمامی برای شهر میساختیم یا دبیرستانی را بنا میکردیم، بلدوزرهایشان آماده بود که آنرا درجا خراب کنند! همه میدانند که از چهل پنجاه سال پیش ببعد تمام مسئولین تراز اول شرکت نفت در جنوب ایرانی بوده اند و خارجی ها زیر دست آنها کار میکردند. طبیعتا شهردار و فرماندار و چه و چه هم از همین حضرات وطنی بوده اند. خوب اینها چطور هیچ طرح و برنامه ای برای آینده شهر مسجدسلیمان نداشتند؟ هم مالیاتها بموقع وصول میشد و هم کمکهای بلاعوض شرکت نفت سرجایش بود. بعدش هم که انقلاب شد و دیگر نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان اما مسجدسلیمان هی عقب و عقب تر رفت و هرسال یاد پارسال!

انداختن تقصیر پَسرفت شهرمان، تا مقام بزرگترین روستای ایران را به گردن سیاستهایی که سالهاست عمرشان بسرآمده نگذاریم، که این ساده ترین راه فرار از واقعیت موجود است. هی هم سر جدتان ننشینید و بگوئید خارجی ها مقصر بودند که مسجدسلیمان به این روز افتاد. دایی جان ناپلئون هم همیشه میگفت: کار کار انگلیساست!

محمد حسین زاده

پیمایش به بالا