سردار مریم دختر حسینقلی خان ایلخانی و مادر شیر علیمردان خان، زنی شجاع، نستوه، بینظیر، با اقتدار که مبارزات وی در تاریخ مشروطه ستودنی است. او از فعالان و مبارزان و آزادیخواهان مشروطه بود. که در کنار برادرش، با حرکتهای اجتماعی بذر آزادی را در فضای فرهنگی قوم خود پراکند. جای شک و تردید نیست که غیر از سریر قدرت و نفوذ ایلخانی، قابلیتهای سردار مریم او را به زنی مقتدر و با نفوذ تبدیل کرد. زیرا ایلخانی ده دوازده دختر دیگر هم داشته است! از نوشتههایش کاملا پیداست که تفکرات اصلاحگرایانه داشته و از این رو میبینیم در عمل دست به مبارزه میزند. خاطراتش را با نثری روان و جذاب و لایه لایه نوشته است.
که نقشی از تاریخنویسی آن دوران میباشد. به جرات میتوان گفت که روح حقیقتگرای تاریخ در این نوشتهها نهفته است…سردار مریم اقتدار و عصیان و بحرانهای روحی نسلی را به تصویر میکشد. در خانه و اجتماع حضوری ملموس دارد.
جالب این که در نشان دادن چهرههای تاریخی و اجتماعی فتوا و نظری قطعی نمیدهد. زنی که در مقابل بیعدالتی تاب مقاومت ندارد… در مقابل کسانی که برای بردن و تصاحب ملک و دارائی ایشان آمدهاند؛ جبهه میگیرد و آنها را خلع سلاح میکند. درد دل نمیکند، بلکه معضلات را نشان میدهد. با منطق و استدلال و به دور از عصبیتهای قومی و تنگ نظریهای اطرافیان مینویسد. که این ریشه در توانمندیهای سردار مریم دارد. او پیرو آزادیهای مشروع است و بیشترین حضورش در عرصهی سیاسی و سنگر مشروطه دفاع از آزادی است.
از آن جا که نگران ارزشهای والای فرهنگی است، با اقتدار و تدبیر حکم میراند. نوع تصمیمگیریها و طرز نگاهاش به روح اقتدارگرایانه مردان آن روزگار از منظر جامعهشناختی و روانشناختی و مسائل سیاسی و فرهنگی قابل تامل است. این کتاب از کودکی سردار مریم تا اوایل انقلاب مشروطه میباشد. عشق و علاقه بیبی مریم به بختیاری و زادگاه خود و تصویری که از چهارمحال بختیاری (جونقان، چغاخور، شلمزار، گندمان، اردل،بروجرد،دهکرد،فریدن،قهفرخ و میزدج…) ارائه میدهد، این یادداشتهای پراکنده کاملا پیداست. خانهاش مامن دانشمندان و پناهنداگان سیاسی بود. بدون اغماض و چشمپوشی طبقات مخالف و موافق ایلخانی را شرح میدهد.
سردار مریم در واگویه تلخ و شیرین تاریخ و نگاه عمیق به مسائل بنیانی فرهنگی و اجتماعی قوم بختیاری به نوشتن پناه میبرد. به زبان گفتن مینویسد نه نوشتن! و این امر در رسمالخط نوشته شده کاملا پیداست. گاه با دفاع مردانه از موقعیت زن ایرانی و بختیاری یک فیمینیست است و گاه یک مبارز و گاه یک مادر فداکار و گاه یک فرمانروا و اهرم اقتدار… او به دنبال ارزشهای اجتماعی است. اضافه کنم که سه تن از فرزندان حسینقلی خان ایلخانی یعنی سردار اسعد و سردار ظفر و سردار مریم خاطرات خود را نوشتهاند. که امروز بعضی از این دست نوشتهها سندهای تاریخی و فرهنگی و اجتماعی محسوب می شوند.
توصیف شخصیتهای تاریخی و سیاسی و ایلی و قومی و رعیت و کشاورز و بازار آن دوران ما را بهتر با نظام طبقاتی بختیاری آشنا میکند… سردار مریم تخت موروثی را قبول نداشت. به لیاقت و قابلیتها توجه میکرد. این از اقتدار و برازندگی او بوده است.
سردار مریم به توصیه برادرش سردار اسعد دست به نوشتار زد. اما خاطراتش را پنهانی مینوشت. از رنجهای زن بختیاری تا دفاع و مبارزه در مقابل دشمنان خانگی!! از احدی هراس به دل راه نداشت… برداشتهای شخصی او از شخصیتهای قابل تامل است. او صداقت خاصی در نوشتن دارد که حتی به خود هم رحم نمیکند! ماجرای شوهر دومش را بدون ذرهای اغماض مینویسد و افسوس میخورد چرا زن ایرانی یا بختیاری باید چنین سرنوشت تلخی داشته باشد. سر به سطر کتاب نقابها را بر میدارد. زوایای تاریک روشن زندگی را نشان میدهد و از مردم بالا دست و فرودست مینویسد. او نشان کشور آلمان را از آن خود میکند:
«به پاس حمایتهای سرسختانه بیبی مریم بختیاری از فن کار درف، امپراطور آلمان تمثال مینا کاری و الماس نشان خود را همچنین نشان صلیب آهنینی که مهمترین نشان دولت آلمان بود…» ص21
بیبی مریم بعد از فوت پدر خود را مدیون راهنمائیها و اقتدار سردار اسعد میداند. او را به نوشتن خاطراتش ترغیب میکند. از همان کودکی گل سر سبد دختران ایلخانی قرار میگیرد. با دوری از خاله زنکهای و خانباچیها اقتدار خود را نشان میدهد. آن چنان که دختران پت و پهن ناصرالدین را به هیچ میخرد و آنها را به سخره میگیرد.به عقیده سردار مریم ناصرالدین شاه هیچ فکری برای ایران نداشت جز کشتن مردم صاحب نفوذ و پراقتدار… و خاندان ایلخانی اگر مورد غضب او قرار گرفتند از نفوذ کلام و قدرت بختیاری هراس داشت:
«در تاریخ 1299 ه.ق پادشاه ایران که ناصر دین شاه بود از استقلال پدرم ایلخانی ترسید و حکم ظل سلطان که پسر شاه بود نمود که باید حسین قلی خان بختیاری را بکشد، چون که او را از میان بر ندارند سلطنت از خانواده قاجار به خانواده بختیاری منتقل میشود.»ص24
اما در آن دوران به شدت تعصبی و سنتی بیبی مریم سعادت زن بختیاری را در شوهر داری و بچه داری نمیبیند. نمیخواهد سر سپرده باشد. صدایش را ببرند. تقاضای طلاق میکند. که در خانواده بختیاری امری تعریف ناپذیر محسوب میشود. برای دفاع از حق قانونی و طبیعی خود از پا نمینشیند. در زمانی که کمتر زنی جرات و جسارت این موضوع را داشت! اما بیبی مریم در این گذارها خود را نباخت و تا به شرایط دلخواه نرسید از پاننشست. و به بدون در نظر گرفتن محدویتهای اجتماعی و جغرافیائی قد علم میکند. جامعهای که حتی عاجز از نوشتن خاطرات یک زن بود؛ به مصلحت برادرش سردار اسعد از شوهر خود طلاق نمیگیرد تا مبادا برچسب دیگری بر او وارد شود. و از این قوانین مینالد که چرا قوانین مربوط به حقوق زنان در کشورش وجود ندارد! اما با این حال تسلیم نمیشود. سرسپرده هیچ کس نمی شود. سرنوشت و تقدیرش را نمی پذیرد. عصیان میکند.
در روزگاری تن به نوشتن می دهد که زنان محصور در پستوها بودند و یا سواد خواندن و نوشتن نداشتند و در مقابل اقتدار تاریخی مردان نمیتوانستند کلمهای بر زبان بیاورند. زیرا زنان ایرانی در تمام دورانها دارای معضلات اجتماعی خانوادگی است. و این ظلم ریشهدار از سوی جامعه و عرف ترویج میشود. ظلمی که حق انتخاب را از او در تمام زمینهها می گیرد. این جاست که سردار مریم تناقضها را به تصویر می کشد. او علاقه وافر به ایران و انگیزه اصلاحی از نوشتن دارد. با حفظ احترام به آئین و سنتهای ایلی و وفادار به دیار و منطقه و زادگاه خود یعنی چهارمحال و بختیاری است. باز هم بر خلاف ایدهی همه بر علیه شوهرش میآشوبد. زیرا او تحمل صفتهای غیر اخلاقی او را ندارد. ایستادگی میکند. به فرهنگ قومی احترام میگذارد اما گاهی عرف را نمیپذیرد که چرا عرف مردم را از حقوق قانونی خود دور میکند:
«میترسم بمیرم و زنهای ایرانی را عموما و زنهای بختیاری را خصوصا آزاد نبینم…آیا میشود از درگاه پادشاه حقیقت (خداوند) قدرتی پیدا کنم که بتوانم به نوع خود خدمت کنم….آیا زن انسان نیست؟ خلقت او غیر خلقت مرد میباش؟ چرا میبایست زنهای بیچاره ایرانی در گوشه خانه در به روی آنها بسته باشد؟»ص48
زن ایرانی بیشتر در قید و بندها و اگر و اما و شایدهاست که در جامعهی مرد محور این امر خالی از حقیقت نیست. گاهی ساختارهای فرهنگی و عرفی دست و پاگیر هستند و این جاست که واکنش نشان میدهد. به استناد نوشتههای سردار مریم هیچ صفتی ذاتی نیست بلکه در سایه باورهای عرفی و سنتی است که ضعیف جلوه میکند و مظلومیت جای خود را به محدودیت میدهد. سردار مریم آن قدر بیمهری از قوانین سنتی و اطرافیان میبیند که میگوید: «اگر عمرم باقی باشد قانون بختیاری را مینویسم»ص 116
فضای نوشتهها شرایط فرهنگی- سیاسی و اجتماعی است. کتابی تحسین بر انگیز که در آن اشاره به آئین و سنتها و باورها و فولکلورها و طرز بیان و حرف زدن و زبان کاربردی و تاریخ و فرهنگ ایلی و عشیرهای… که این نوشته ها و اشارهها نقطه عطفی در تاریخ ایلی محسوب میشود:
اشاره به سنت نافه بران در فرهنگ عشیرهای که بیبی مریم پانزده سال داشت و شوهر او چهل ساله بود: «من وقتی چهل روزه بودم پدرم عقدم نمود برای پسر محمدعلی خان چهارلنگ»ص53
اشاره به وصلتهای سیاسی و مصلحتی در فرهنگ عشیرهای:« حال سرنوشت ما دخترهای ایرانی خصوصا دخترهای بختیاری را ملاحظه کنید . دختر پانزده ساله را بدهند به یک مرد چهل ساله که دارای دو زن، پنج شش اولاد است. برادرهایم هم چندان میل نداشتند، اما چون که در فامیل خودشان دشمن بود…» 54
که به خاطر اتحاد و یک پارچگی و نزدیک شدن دو طایفه به هم وصلتی صورت میگرفت. در پیوند سیاسی نوعی آینده نگری مد نظر بود:
«ازدواجهای سیاسی سران نوعی آینده نگری برای فرزندان آنها بود. ایلخان و یا کلانتر طایفهای با تزویج دختری از طایفهای که قدرت فراوانی داشت حمایت آن طایفه را برای خود و فرزندان خود به هنگام منازعات تضمین مینمود.» [1]
خود بیبی مریم بعد از مرگ شوهر اولش به عقد پسر عمویاش فتحاله خان ضغیمالدوله در میآید تا اوضاع آرام و بدون خونریزی تمام شود.
«…یکی هم سیاست خانوادهام بود که میدانستم شوهر کردنم به فتحاله خان اول قدمی ست که او به طرف دشمنی خانواده جعفرقلی خان جدم بر می دارد، یک هم نفرت فوقالعاده از سوء رفتار او بود…»ص 114
اشاره به طبقات مختلف زنها و شناخت هویت زن بختیاری ونقش بیبی مریم… اشاره به سهمالارث برای زنان که به طرز نابرابر تقسیم میشود: «بختیاری که ارث به دختر نمیدهند» ص 47
قانون و عرفی که گاه به ضرر زنها نوشته میشود و یا به غلط در عرف وجود دارد:
« ما زنهای بختیاری تا در خانه پدریم یک مخارجی آن هم جزئی داریم. وقتی شوهر کردیم حق این که ازمال پدر، خانه پدر اسمی ببریم نداریم… باید همین جور به ذلت و خواری میان دو خانواده زندگانی کنیم» ص 116
اگر سرپرست خانواده بمیرد:
«اگر پسر نداشته باشد و فقط دارای دختر باشد برادران متوفی ملک او را تصاحب میکنند و دخترها را شوهر میدهند و مطابق عرف از ثروت پدر برایشان جهیزیه در نظر میگیرند…»[2]
اشاره به طبقات مختلف و چگونگی ساختار طبقاتی قوم بختیاری (ایلخان- خان- کلانتر- کدخدا- ریش سفید- مردم عادی) که به نوعی تعرض طبقاتی محسوب میشد.
اشاره به احترام به بیبی در میدان جنگ و کل کشیدن و تهییج سواران جنگی… سردار مریم برای سواران بختیاری که برای فتح تهران میروند سخنرانی میکند و همه را به هیجان میآورد و در این بین سردار اسعد جلو میآید و از سردار مریم تشکر میکند:
«زندهباد خواهر عزیزم که بعد از گریه و زاری فراوان این نطق آتشین را نمودید، هم محبت خواهرانه را بروز دادید، که نجابت ایرانیت خود را… خیلی خود داری نمودم، جمعیت درب قلعه خیلی بود،خاستم تا درب قلعه مشایعت کنم، فرمودند خیلی شلوغ است، من دیدم حال ندارم، چند نفر زن فرستادم سر پیچ قلعه به رسم ایل کِل بزنند… سواران صدای کل میشنیدند خوشحال میشدند و به وجد میآمدند…» ص 183
سریا داودی حموله – برگرفته از : loor.ir
——————————————————
[1] علا.ک.ازدواج در بختیاری. هفته نامه ی روزان شماره 2/ مرداد 1374
[2] کریمی،اصغر،نظان مالکیت ارضی در ایل بختیاری،ماهنامه هنر و مردم،شماره 189-190