لرستان، انتخابات، طایفه و توسعه

ebram-khodaee
ابراهیم خدایی

آقای دارابی در یادداشت خود که با عنوان  «با برجسته کردن طایفه گرایی عملکرد ضعیف دولت در لرستان را توجیه نکنیم» در لور منتشر شده، از بنده به عنوان شروع کننده بحث «طایفه، توسعه، انتخابات و لرستان» انتقاد کرده اند که فضایی فراهم کرده ام تا به بحثی دامن زده شود که ما را از موضوعات اصلی و موانع جدی توسعه لرستان غافل می کند.

من به عنوان یکی از فعالان رسانه ای و اجتماعی لُر، نمی توانم این نوع تلقی را بپذیریم، شخصا نه فقط از گفت و شنود ایجاد شده نگران نیستم بلکه بدان امیدوار هستم، کما این که در تمام مطالب مشارکت کنندگان در این بحث همیشه نکات روشنگری یافته ام و استفاده کرده ام.

از جمله بهترین یادداشت های این گفتمان نیز یادداشت خود آقای دارابی است که  بسیار به دیدگاه ما نزدیک است، اولا تأکید دارد آسیب های خطرناک دیگری در کمین انتخابات لرستان است که روشنفکران ما غالبا یا آن را نمی بینند و یا بدان نمی پردازند (مثل آن چه خود ایشان مذهب گرایی جاهلانه و افراطی نامیده اند) ثانیا طایفه گرایی بدان شکلی که مدعیان می گویند در لرستان چندان برجسته نیست و اغلب شهرهای استان تجربه هایی از انتخاب نمایندگان فاقد جایگاه طایفه ای هم داشته اند که متأسفانه عملکرد آن ها هم مثل طایفه مند ها چنگی به دل نمی زند.

خوشبختانه برخی منتقدان رویکرد ما مثل آقای  دکتر  مجتبی ترکارانی به خوبی به اهمیت مساله «سرمایه اجتماعی» و «اعتماد اجتماعی» که محصولات اصلی طوایف هستند اشراف دارند و در مطالب خود بر آن تأکید دارند هر چند در جمع بندی نهایی مدام آرزو می کنند ای کاش بتوانیم نهادهای اجتماعی مدرنی داشته باشیم که بتواند حرفه ای تر و هدفمندتر از طوایف تولید اعتماد و سرمایه اجتماعی کند.

دکتر محمد ترکارانی نیز قایل به لزوم تفکیک میان حضور اجتماعی طوایف و حضور سیاسی ایشان است، به عبارت دیگر خواستار عدم ورود طوایف به صحنه های سیاسی در عین حضور اجتماعی مؤثر آن ها در سایر صحنه ها است. این در حالی است که بنده و آقای دارابی فکر می کنیم طوایف حتی در عرصه انتخابات هم می توانند کارکرد مثبت داشته باشند زیرا به قول آقای دارابی «زمینه شناخت» کاندیداها را در شرایطی که ما رسانه ها و احزاب کارآمد نداریم فراهم می کنند و به بیان بنده ما را از افتادن در ورطه پوپولیسم و غالب شدن افراد بازیگر و ناشناس و فاقد شناسنامه باز می دارد.

آقای عیسی قائدرحمت هم معتقدند از آن جا که طایفه ای بودن ویژگی جامعه لرستان است، و از آن جا که انتخابات محمل و فرصتی برای آن است که مردم یک جامعه بر اساس ویژگی ها و گرایش های خود در تعیین سرنوشت خویش شرکت کنند، حضور طوایف در انتخابات لرستان امری کاملا طبیعی و مطابق با روح دموکراسی و مردم داری است، برعکس این که این همه از شیوه انتخاب طایفه ای مردم انتقاد شود با دموکراسی سازگار نیست و به نوعی نخبه گرایی و اریستوکراسی می ماند.

در یادداشت های آقای حمزه رامین جز تأکید مدام (و به نظر من افراطی) که بر نقش مخرب طوایف در عرصه انتخابات لرستان دارند (آقایان دارابی و مهندس سپهوند به خوبی این افراط ها را نقد کرده اند) اشاره ای به کارآیی طوایف در سایر عرصه های اجتماعی ندیده ام. اگر ایشان منکر کارایی مثبت طوایف در جامعه امروزی به طور کلی هستند که بحث دو تا می شود، اگر منکر آن نیستند، آن گاه پرسش این می شود که چه باید کرد که به الگوی مناسبی از مدیریت کارکردهای مطلوب و نامطلوب طایفه دست یافت، به قول یکی از مخاطبان لور که کامنت گذاشته اند: در حال حاضر جامعه لر به “مدیریت طایفه” نیاز دارد نه به “طایفه گرایی” و نه به “طایفه زدایی”!

در مملکتی که رئیس دفتر رئیس جمهور همیشه باید برادر خودش باشد!

ما در کشوری زندگی می کنیم که حتی رئیس جمهورانش از نگاه طایفه ای دور نیستند، محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری اش کسی امین تر از محمدرضا، برادرش نداشت، احمدی نژاد هم حداقل در دور اول تکیه به برادر (داوود)، داشت، حسن روحانی هم که شب ها شاه کلید دفترش را جز پیش برادرش حسین فریدون نمی گذارد!

در شرایطی که رئیس جمهوران برای اداره کشور به خویشاوندان خویش نیازمندند چگونه داوطلبان نمایندگی  لرستان در مجلس از سرمایه اجتماعی طایفه ای خود استفاده نکنند؟ وقتی ما نهادهای اجتماعی «اعتمادساز» همچون احزاب سیاسی و سازمان های غیر دولتی نداریم توقع داریم رئیس جمهور  از اعتمادی که به برادر و نزدیکان خود دارد صرف نظر کند  به چه کسی اعتماد کند؟

ما عوض شویم یا جهان را عوض کنیم؟

در یادداشتی از آقای رامین، نکته ای هست که شاید اساس اختلاف نظرهای مان را روشن کند و به نزدیک تر شدن دیدگاه و فهم آسان تر حرف ها کمک کند.

ایشان نوشته اند: “جناب خدایی در بخشی از مطلب خود از “ناسازگاری تحولات ملی و بین المللی با منافع لر” سخن به میان آورده اند و توضیح بیشتری در این خصوص ارایه نداده اند. اما بر همین اساس نیز می توان از ایشان پرسید زمانی که به اذعان خودتان نه تنها تحولات کشور، بلکه تحولات دنیا در تضاد با منافع لرها پیش می رود، آیا این ما هستیم که باید خود را با این تحولات هماهنگ کنیم تا ضرری متوجه ما نشود یا دنیای 7میلیارد نفری باید خود را با لرها هماهنگ کرده و منافع این قوم را تضمین کند؟!”

من این جا توضیحات بیشتر را عرض می کنم و روشن کنم که اتفاقا «مسیر درست» برعکس «مسیر آسان»ی است که آقای رامین پیشنهاد کرده اند.

صد سال است همّ و غمّ ما هماهنگ شدن با تحولات است، فعالان اجتماعی ما در تمام زمینه ها از سبک زندگی گرفته تا شیوه مدیریت جامعه، از نحوه آموزش گرفته تا حتی نحوه زبان آموختن به فرزندان … کوشیده اند به این هماهنگی دست یابند، اما به موازات این کوشش نه فقط جایگاه و وضعیت ما بهتر نشده بلکه روز به روز حاشیه ای تر، منفعل تر و مصرف کننده تر شده ایم.

تغییر جایگاه ما در کشور و جهان حتما چیزی فراتر از ایجاد تغییر در خودمان می خواهد، بدون تغییر دنیای 7 میلیاردی، سرنوشت ما تغییر نخواهد کرد، بله البته تغییر دادن جهان دشوار است اما کار درستی است.

اولا مسیر تحولات را دنیای 7 میلیاردی تعیین نمی کند، بلکه اقلیت بسیار کم جمعیتی مسیر را تعیین می کند و اکثریت قریب به اتفاق این 7 میلیارد مثل خود ما لرها قربانی هستند، البته قربانی بودن و شدن سطوحی دارد، در آمریکا صحبت از جنگ “یک” و “نود و نه” است (جنبش وال استریت) و در جوامع دیگر ناله از آمریکایی شدن بلند است، به عبارت دیگر نه فقط قطبی مانند آمریکا تغییرات جهانی را مدیریت می کند بلکه این مدیریت توسط اقلیت ناچیزی در این قطب این کار را می کنند نه جامعه چند صد میلیونی آمریکا.

بنابراین اگر فکر کنیم مشکلات لرها بدون تغییر مسیر تحولات جهانی قابل حل است در اشتباه هستیم، مساله فقط هماهنگی لرها با تغییرات نیست بلکه مساله سوار شدن و تأثیر گذاشتن بر این تغییرات است.

این رویکرد که ما خودمان را با دنیا هماهنگ کنیم (که لازمه آن داشتن اعتماد به دنیاست) انرژی بسیار زیادی از فعالیت های اجتماعی و سیاسی ایرانیان و سایر ملل جهان را هدر داده و ثمری هم جز تحکیم پیشتازی و سیادت کشورها و ملل مترقی  نداشته است.

بنده شکی در این که در جهان فعلی راهی جز تعامل با دنیا نیست و نمی توان بر گرد هیچ جامعه ای حصار انزواء کشید، ندارم، منتها این تعامل به هیچ عنوان به معنی خودزنی دائمی و یافتن علل عقب افتادگی و نامیزانی در خود نیست، اتفاقا برعکس بخش اعظم این نامیزانی به خاطر تغییرات ناعادلانه و خودخواهانه در جهان است.

بدون شک اگر سیستم انتخاباتی آمریکا (با آن محاسبات پیچیده آراء الکترال و …) خاص لرستان بود و برخواسته از خرد جمعی مردم منطقه بود، حتما برخی فکر می کردند علت مشکلات لرستان  در این نحوه انتخاب است حال آن که برعکس ریشه و علت العلل مشکلات لرستان در شرایطی است که سیستم ملی و جهانی برایش رقم زده است، راه حل هم تغییر این سیستم است، تغییر این سیستم هم شجاعت و انرژی خیلی بیشتری از تغییر خودمان لازم دارد.

برای ما آسان است همیشه مال باخته را سرزنش کنیم چون عرضه دستگیری دزد را نداریم! آسان است همیشه از تغییر مردم لرستان بگوییم زیرا آن ها را ضعیف و زیردست می بینیم، سخت است از اربابان قدرت انتقاد کنیم زیرا پیامد خواهد داشت. ما در انتقاد از دولت ها فقط به بیان کلیات اتکاء می کنیم زیرا جرأت نداریم نام یکایک استاندارهای همیشه غیر بومی لرستان را بر زبان برانیم و از خیانت ها، اشتباهات و کم کاری های  آن ها پرده برداریم.

آقای رامین در مطلب اخیرشان آورده اند “9 دوره با معیار و رای طایفه ای نمایندگان مجلس و 4 دوره با همین معیار شورای شهر را انتخاب کرده ایم و نتیجه اش را داریم می بینیم: بیکاری کمرشکن، کارخانجات تعطیل، بودجه قطره چکانی، تعویض چندباره شهرداران یک شهر در طول یک سال، انتصاب شهرداران بیسوادی که بعضا در حد دیپلم بوده اند، استخدام بی رویه در شهرداری ها و تورم نیروی انسانی، نداشتن راه آهن، نبود صنایع بزرگ و اشتغال زا، جلوه ناموزون و بدترکیب شهرهای استان، بیداد فقر و اعتیاد در استان، خشکیدن منابع آبی، فقدان طرح و برنامه منسجم برای اداره استان و… ” و سپس تصریح کرده اند “معتقدم یک فرد بی اصل و نسب و فاقد طایفه که بتواند حقوق قانونی مرا تامین کند هزار برابر از خان زاده ایل و طایفه دار بی عرضه ای که نمی تواند دو جمله در دفاع از بنده ایراد کند بهتر و ارزشمندتر است” (لینک مطلب).

 بنده در پاسخ می گویم یک قرن است مدیریت ارشد لرستان در دست همان افراد بی طایفه و بی بُته (منظور نداشتن طایفه در لرستان است وگرنه اغلب استانداران لرستان در دیار خود سری داشته اند و سامانی) است چه برای لرستان حاصل شده است؟

در این جا برای دور نشدن از اصل موضوع لازم است یک بار دیگر نصحیت مهندس سپهوند را یادآوری کنم که در میان دعوای داخلی ما  مال باخته های لرستانی، دزد اصلی که سیستم دولتی است کماکان در کمین است!

سخن پایانی

من در مطالب نخستم هم بحث را این گونه شروع کردم که مشکل لرستان در انتخابات نیست (و با تغییر نمایندگان کاری از پیش نمی رود) و مشکل انتخابات هم طایفه گرایی نیست و خطاست که سری که درد نمی کند دستمال ببندیم، طایفه گرایی اگر هم بخشی از مشکل کیفیت انتخابات لرستان باشد هزار فایده دیگر دارد، بدنام کردن طوایف و ساختارهای اجتماعی سنتی لرستان نه فقط دردی از لرستان و انتخابات دوا نمی کند که هزار درد دیگر در جاهای دیگر را سبب خواهد شد، درد و درمان جای دیگری است، باید شجاعت تشخیص ریشه واقعی درد را که اساسا در درون جامعه لرستان نیست داشته باشیم.

ابراهیم خدایی

برگرفته از: loor.ir

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا