گفتگوی ستین لر با کورش اسدپور خواننده لر بختیاری

asadpour1

این گفتگو در اصل به لری بختیاری انجام شده که در اینجا به پارسی آورده میشود.

کورش اسدپور گرامی! دو هفته است که شما با گروه موسیقی نوای زاگرسیان به سوئد آمده و میهمان انجمن ستین هستید. الان شب آخر اقامت شما در اینجاست وقت هم تنگ است و ما فکر کردیم که یک مصاحبه ای با شما داشته باشیم و خیلی فشرده از کنسرت گروه شما در گوتنبرگ و دیگر مسائل در حاشیه این کنسرت و این سفر صحبت کنیم.

ستین لر: آقای اسدپور! بازدیدکنندگان سایت ستین لر کم و بیش با نام آشنا هستند اما آن دسته از دوستان که شما را نمی شناسند… شما چطور خودتان را به آنها معرفی میکنید؟ شما کی هستید؟ کجایی هستید؟

– کورش اسد پور: من متولد 1344 و از استان چهارمحال بختیاری هستم. زادگاهم منطقه ای بنام جانکی ست که از زیباترین مناطق زاگرس است و لُردگان شهر آنجاست. من در یکی از دهات آنجا به دنیا آمده ام. در خانواده ای بزرگ شدم که پدرم بخاطر شرایط ایلی که داشت بخصوص که مسئول ایل بود و شرایط مناسبی داشتیم که بتوانیم به مباحثی مثل موسیقی و درس به پردازیم. هشت برادر و 5 خواهر از دو مادر البته هستیم. درواقع 5 نفر از برادرانم صدای خوبی دارند و این را ما از پدرمان به ارث برده ایم. پدرم شاهنامه را برای ما تفسیر میکرد و با صدای بم میخواند. نهایتا این عشق به موسیقی، به ایرانی بودن، به فردوسی از پدر به ما رسیده است.

جدا از موردی که در باره پدرتان گفتید، شما از کی و از چه سنی فهمیدی که استعداد خواندن داری؟

– عرض کنم که قبل از من یکی از برادرهایم آواز میخواند و من تحت تاثیر آوازهایی که او میخواند قرار گرفتم. اما یادم میآید مهد کودک که بودم – البته آنوقت می گفتند مستمع آزاد- به معلمم می گفتم گرسنه ام شده بگذار بروم خانه و برگردم. او میگفت اگر یک «دی بلال» بخوانی اجازه میدهم بروی. و این کار مرتب تکرار میشد. نهایتا بعد از آن بود که یک سری آهنگ های ساده محلی را در دوران ابتدایی تمرین میکردم. این کار تا دبیرستان ادامه داشت و اینجا من سعی کردم مقام های آوازی را گردآوری کنم. در اصل میخواهم بگویم که آواز و موسیقی به شکل ژنتیکی در من بود.

کورش! یادت هست که اولین بار کی رسما مثلا یک کنسرتی داشتی و برای مردم آواز خواندی؟

– من سال 1366 که از سربازی برگشتم توی یکی از بیمارستان های اصفهان برای بخشی از پرستارهای بیمارستان برنامه اجرا کردم و آن اولین کار عمومی من بود. البته قبل از آن هم به مناسبت های محلی برای مردم آواز خوانده بودم اما کار رسمی همان اجرا در بیمارستان بود.

تو یک خواننده هستی و کنسرت هم زیاد داشتی موفق هم بوده ای. بنظر شما که یک خواننده هستی چه چیزی باعث میشود که یک گروه موسیقی درکارشان موفق بشوند. چه عاملی باعث موفقیت یک کنسرت میشود خلاصه کلام؟

– در یک گروه خوب نوازنده، آهنگساز، تنظیم، تمرینات قبل از اجرا تعیین کننده است. یعنی ما باید برای ذائقه شنیداری و شعور مردم ارزش قائل بشویم. مردم برای شنیدن کنسرت هزینه و وقت می گذارند. یکی دیگر از عواملی که من بدانم موفقم در کنسرتم این احساسی ست که بین من و شنونده من برقرار میشود. این تله پاتی و ارتباط. بعضی وقتا تشویق های مداوم یا سکوت معنی دار جماعتی که آنجا نشسته اند. روی دیگر قضیه اجرای فنی است که از ریتم و منسجم بودن گروه«چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد» وقتی این عوامل جمع بشود یک اجرا موفق است

شما میدانید که در جامعه سنتی ایرن محدویت های فرهنگی همیشه بوده. خواننده و نوازنده را خیلی راحت مطرب می گفتند. در فرهنگ بختیاری این مسئله خیلی حساس تر است. مثلا ما میدانیم که با طایفه نوازنده گان این قوم «تشمال ها» کسی ارتباطی ندارد. خوب تو چطور از این محدویت های جامعه گذر کردی؟

– من پنجمین پسر خانواده بودم که این شانس بمن روی آورد. بردار بزرگم در دوران 1330 بود که اصلا امکان نداشت کسی به این شکل آواز بخواند. برادر دیگرم هم همین مشکل را داشت یعنی بهیچ عنوان اجرای موسیقی از طرف خانواده و جامعه ایلی امکانش نبود. گفتن اینکه پسر فلانی از ایل بهمان میخواند و مطرب شده مصادف با این بود که طرف اصالش را از دست داده است. این بود که هیچوقت فضایی برای رشد نبود. برادر دیگرم در حدود سال 1350 بود که نسبتا میتوانست اجرا کند اما شهید همین راه و همین تفکرات شد.

ولی منظور من شخص خودت بود!

– بله من اول اینرا میخواستم عرض کنم چون این تاریخ دارد. من از زمانی که موسیقی را شناختم و میخواندم خورد به بعد از انقلاب و یه سری تحولات اندیشه ای در جامعه پیش آمد مخصوصا در مورد موسیقی سنتی و محلی. چون ما در عروسی ها و یا مراسم سوگواری نمی خواندیم که پول بگیریم و کارمان اینجوری نبود یک وجه دیگری داشتیم. پدر من وقتی می دید که من کلاس آواز میروم و وقتی برمیگردم شعر حافظ و سعدی و فردوسی را میخوانم خوب خوشحال میشد. این زمینه ها موانع را کم کم از پیش پای من برداشت.asadpour2

یعنی موسیقی که شما اجرا میکردیم بار فرهنگی داشت؟

– بله چون دیگه از بحث مطرب بودن آمده بود بیرون. میدانستند با اساتیدی که من راه میروم همه شاخصند از نظر فرهنگی و احتماعی و آن چیز های که یاد می گیرم بار معنوی دارد. این بود که خانواده ام پذیرفتند و حتی باعث تشویق من هم شدند.

خوب حالا بطو ر کلی می پرسیم، از اینکه این کار را شروع کردی احساس مثلا پشیمانی نمی کنی؟

– نه پشیمان که نیستم، خیلی هم خوشحالم ولی از یک جهت شاید پشیمان باشم که ایکاش باز منطقی تر و اصولی کرد کار را پیش می بردم، بصورت آکادمیک. و از همان اولش با رفتن به دانشگاه موسیقی شروع میکردم که متاسفانه این امکان برای من نبود بخاطر مشکلات زندگی که داشتم. و ایکاش آثاری بهتری ارائه میدادم. منتها تا همین جا هم اینقدر مردمان من خوبند که ضعف های ما را نادیده می گیرند. اما در کل نه، اصلا پشیمان نیستم.

بسیار گفته شده که شما در موسیقی بختیاری نفر اول هستید و دارید جای خالی بهمن علاالدین را پر میکنید. نظر خودت در این مورد چیست؟

– عرض خدمت شما که جریان علاالدین همان جریان عشق است که هرچه در وصفش بگویی باز هم کم گفته ای. بهمن علاالدین موسیقی ما را در یک برهه سیاه زمانی که اصلا خواندن ممکن نبود و در خانواده ها ممنوع بود به جایی رساند که دسترسی به آن واقعا سخت بود. من بهیچ وجه حاضر نیستم خودم را با زنده یاد علاالدین مقایسه کنم. او یک شخصیت فرهنگی هنری بود که علاوه بر خوانندگی، شاعر، آهنگساز و نهایتا نوازنده هم بود. ما در حال حاضر خواننده های ارزشمندی مثل صالحی، تاجمیری، محمودی و دیگران را داریم. منتها شاید من چون از نظر سنی بزرگتر و پیش کسوت هستم مردم این لطف را بمن دارند و چنین مقایسه ای را میکنند. ولی فاصله کار من با آقای علاالدین بسیار زیاد است. ایشان در قله قاف است و دسترسی به او آسان نیست! ایشان پرونده موسیقی بختیاری را به شکلی اصولی منطقی و احساسی بسته است. اما اگر من بتوانم نیازهای جامعه ام را با موسیقی، با فرهنگ و زمان ارائه بدهم طوری که نسل های بعدی بپذیرند، کار درستی انجام داده ام. جامعه داور خوبی است.

کورش خان! شما چرا فارسی نمی خوانی؟

– والا من از سربازی که برگشتم حدود پنج شش سال در خدمت استادی مثل اصغر شاهزیدی بودم که یکی از استاتید موسیقی آوازی ایران است. من پیش ایشان دستگاه های موسیقی را آموختم و کار کردم. در حال حاضر هم مدرس موسیقی ملی هستم. منتها هیچ سرمایه گذاری نیست که بیاید و همکاری کند تا من بتوانم یک کار به فارسی ارائه بدهم. توی کنسرت ها هم فضا غالبا محلی است و طبیعتا باید محلی بخوانم. حالا هم که اینهمه استاد در ایران دارند فارسی میخوانند من فکر کردم که عجالتا همین موسیقی محلی را ادامه بدهم.

شما آینده موسیقی لری یا بهتر بگویم موسیقی لری بختیاری را چطور می بینید؟

– من به آینده این موسیقی خوشبین هستم. ببینید ما باید یک شرایطی بسازیم که آهنگساز خوب داشته باشیم. البته من باید بگویم که متاسفانه در موسیقی بختیاری ما یک گرو منسجم موسیقیایی نداریم که سازهای اصلی مثل تار، نی ، دف، کمانچه، سنتور و … را در سطح ایده ال بنوازند. البته ما استادانی مثل حافظی و دارابی داریم. برادران کریمی را داریم. منتها اینها پراکنده اند و هرکدام توی یک شهر هستند. داشتن یک موسیقی خوب قومی و ایلی در این برهه زمانی نیاز به داشتن چند مدرس و استاد با تحصیلات آکادمیک دارد که بتوانند این موسیقی ما را جمع آوری کنند.

خوب آیا شانس چنین حرکتی هست؟

– بله من به بچه هایی که در دانشگاه موسیقی میخوانند امید بسیار دارم. آنها دارند این کار را دنبال می کنند تا موسیقی بختیاری جایگاه خودش را در جامعه باز کند.

در شرایط امروزی ایران (موضوع سخن موسیقی است) برای جوانانی که میخواند فرهنگ خود را از طریق موسیقی حفظ کنند چه پیامی دارید. آنها چکار باید بکنند؟

– من برای جوانها این پیام را دارم که ملت ما با توجه به سابقه تاریخی خود، وقتی ما 1500 سال پیش باربد و نکیسا و عبدالقادر مراغه ای، ابن سینا و دیگران را داشتیم که موسیقی را بشکل علمی و اصولی درآورند و برایش گام ساختند، خوب بچه های امروز باید اولا موسیقی را بشکل آکادمیک یاد بگیرند و در ثانی تاریخ سرزمین خودشان را نیز خوب بدانند. مایه ها، مقام ها و نغمه ها را در مناطق مختلف جمع آوری بکنند. طبقه بندی کنند و تالیف کرده بصورت علمی دربیاورند تا ما بتوانیم موسیقی خود را با موسیقی جهانی همگام بکنیم.

خوب حالا برویم سراغ بخش دوم گفتگو. مسئولین انجمن ستین حداقل سه ماه در تدارک آمدن شما به سوئد بوده اند و این اولین تجربه مستقل ستین بعنوان یک انجمن فرهنگی کوچک است که یک گروه موسیقی را از ایران به اینجا دعوت میکند. به هر حال این اتفاق افتاد و شما آمدید و در بزرگترین سالن کنسرت شهر یوته بوری برنامه اجرا کردید. شما از این سفر فرهنگی به سوئد چه انتظاری داشتید و چقدر این انتظار برآورده شد؟

– من باید صادقانه بگویم که انجمن فرهنگی اجتماعی ستین از دو سال پیش تا بحال دنبال کار گروه موسیقی نوای زاگرسیان بود. سفر قبلی به دلایلی صورت نگرفت. ولی این سفر اصلا در حد تصور من نبود. زمینه سازی کار و فراهم کردن امکان برای ما برای اجرا در یکی از بهترین سالنها که تا بحال برنامه اجرا کرده ایم کاری قابل توجه است. ما در ایران سالنی این چنینی نداریم. بعدش هم تبلیغات خوب استقبال خوب، نظم و پذیرایی خوب در مدت اقامت ما. احترام به هنر و هنرمند و یک یک دوستان گروه موسیقی ما در این پانزده روز با توجه به مشکلاتی که شما داشته اید، نهایتا اعجاب برانگیز بود. برای من این سفر یکی از سفرهای بسیار پربار فرهنگی بود و همچنین هنری و عاطفی تاریخ زندگی ام بود. کار شما باعث تشویق من شد که وقتی رفتم ایران خودم را بهتر آماده کنم که در آینده با دست پرتری به اینجا بیایم.

شب کنسرت بیش از هزار نفر در سالن جمع شده بودند که این قابل توجه بود. حتی از آدمهای معروفی که از ایران می آیند اینهمه استقبال نمی شود. البته درست است که ما دوتا گروه موسیقی را در آن شب داشتیم و خیلی از جوانها برای دیدن گروهی که بعد از شما اجرا داشت به کنسرت آمده بودند. اما خواستم نظرتان راجع به آن بدانم؟

– میتوانم بگویم که عالی بود! یک همچون فضا و آن احساسی که بما دست داد ناگفتنی است. استقبال از یک گروه موسیقی محلی را من فقط مدیون تلاش بچه های انجمن ستین میدانم از هیئت مدیره گرفته تا تک تک اعضاء انجمن. یک چنین استقبالی همیشه در ذهن من و گروه همراهم خواهد ماند.

راجع به بچه های ستین یعنی خودشان و خانواده هایشان جدا از مسئله کنسرت چه صحبتی داری؟

– والا فقط به این شعر حافظ که میگوید« چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست/ کـه خدمتـى بسزا برنيامد از دستم» از طرف ما البته باید اشاره کنم. یعنی من بقدری احساس امنیت و غرور می کنم که وقتی شما را دیدم، مهربانی های شما، پذیرایی و همچنین وقت زیادی که با همه مشکلات برای ما گذاشتید، این ارزشمند است. من اینجوری بگویم که اینهمه مهربانی را ما پس از سالها تنها در سوئد دیدیم. این ارزشها در کشور خودمان تقریبا دیگر وجود ندارد. من واقعا به زندگی امیدوارم شدم، همچنین به ایرانیها و به دوستانی که اینجا دارم.

انجمن ستین در این شهر تلاش دارد که فرهنگ قوم لر اعم از بختیاری و یا لرستانی را به دیگران به شناساند. یکی از کارهایی که در این راستا انجام داده ایم همین دعوت از شما بود برای شناساسی موسیقی این قوم. اما هدف ما تنها به موسیقی ختم نمی شود. ما مثلا با شاعر خوب کشورمان سیدعلی صالحی تماس داشته باشیم که شاید بتوانیم ایشان را هم دعوت کنیم به سوئد بیاید و برایمان شعرخوانی کند. میخواهم بگویم که ما تلاش می کنیم تا کسانی که خدمتی به ایل و تبار ما کرده و می کنند را در اینجا به بقیه قومیت های ایرانی معرفی کنیم. همین جا از شما تقاضا می کنیم که از طرف انجمن ستین پیام ما را به سیدعلی صالحی برسانید که دعوت ما را پذیرفته و اگر میتواند به سوئد بیاید.

– من این پیام شما را به استاد صالحی میرسانم و ما دلگرم هستیم که شما در اینجا برای فرهنگ خودتان کار میکنید آنهم با این دلسوزی و پشتکار. ایکاش ما در ایران چهارتا انجمن مانند شما داشتیم که همین قدر برای فرهنگ و گذشته خویش اهمیت قائل بشوند. تبریک صمیمانه مرا از طرف خودم و همه هنرمندان گروه نوای زاگرسیان واقعا بپذیرید.

در این مدت کمی که سوئد بودید تمام مدت درگیر تمرین موسیقی برای اجرای کنسرت و یا شرکت در میهمانی ها و غیره بودید. سرما هم محدویت هایی ایجاد کرده بود.اما شما از کشور سوئد در همین مدت کم چه دیدید و اینجا را چه جور جایی می بینید؟ چه تصویری از این کشور در ذهن گرفته و با خودت به ایران می برید؟

– البته قبل از آمدن هم ذهنیت ی که از کشورهای اروپایی داشتیم با توجه به قوانینی که دارند مثبت بوده. اما وقتی آمدیم و فرهنگ اجتماعی و آرامشی که مردم اینجا دارند و رعایت و احترام مردم به قوانین را دیدیم تصویر واقعی تری از این جامعه بدست آوردیم. وقتی همه به قانون احترام می گذارند و بطور مثال ذره ای اشغال در خیابان ریخته نمی شود، کسی ماشین را خارج از خط پارک مشخص شده نگه نمی دارد و یا بالفرض هرگز صدای بوق ماشینی شنیده نمی شود. اینجا یک دعوا ندیدیم ما! مردم با روحیه شاد دارند قدم می زنند و بهم سلام می کنند. ما همش فکر میکردیم اینها مردم خونسرد و بی تقاوتی هستند اما بارها توی خیابان برای خودم پیش آمده که مردم خوشرویی نشان داده و سلام می کردند. من به این نتیجه رسیدم که اگر جامعه ای عاری از گرفتاری و غم و انده باشد، مهربانی انسانیت و صفا رشد خواهد کرد در آن جامعه.

خوب گفتگوی ما به پایان رسید. از شما بابت این گفتگوی کوتاه سپاسگزاریم

– من هم از طرف خودم و همه دوستان هنرمند گروهمان صمیمانه دست گرم شما را می فشارم. دست یک یک اعضاء انجمن ستین و همه مردم عزیزی که به کنسرت ما آمدند را می فشارم و بابت همه محبتهای شما همتباران سپاس دارم. امید که شما بتوانید در آینده از گروه های دیگر موسیقی هم دعوت کنید تا در انجام کارهای فرهنگی موفقیت بیشتری داشته باشید.

گفتگو و گزارش: محمد حسین زاده با همکاری رضا زارع  

2 دیدگاه دربارهٔ «گفتگوی ستین لر با کورش اسدپور خواننده لر بختیاری»

  1. استادکورش اسدپور یکی ازبهترین خوانندگان وموسیقدانان بختیاری می باشد معروف به شجریان قوم لر ولی آقای اسدپور یکی اثر باید آماده کند درسطح موسیقی ملی که درآن از همه بزرگان کشور مثل سردار اسعد خان بختیاری – شیر علی مردون بختیاری -رئیسعلی دلواری -میرزا کوچک خان جنگلی -کی لهراس-کریم خان زند- وخیلی های دیگه که دراین کشور حماسه آفریدند

  2. Babak Bayat

    with the respect to all nations and languages ,I expect you as a lurish community to publish the interviews and other events in Luri Language as well,I do not know why are you so stick out to rotate thing in the axis of a language other than Lurish ! you asked the singer to sing in Persian which it comes from your Kindness and altruism ,but the setinelor as a Lurish centre should has more responsibility than what appears now and the Lurish language should be a priority for Lurs as a basic right. Babak Bayat – Stockholm

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا